نویسندگان:
عبدالرضا دشتیزاده: دانشجوی کارشناسی ارشد باستانشناسی دکن کالج. پونا- هند
فاطمه محمدی: کارشناس باستانشناسی. فارغ التحصیل دانشگاه آزاد اسلامی کازرون.
دشتهای کازرون، مرودشت و شیراز از لحاظ بقایای دوره پارینهسنگی در استان فارس اهمیت فراوانی دارند که دشت کوهمره سرخی به خاطر قرارداشتن در میان این مناطق از اهمیت ویژهای برخوردار است. کوهمره سرخی به صورت یک دشت درهای به وسعت تقریبی 273 هزار هکتار میباشد که در جنوب شرقی شهرستان کازرون و جنوب غربی شیراز قرار دارد. راههای ارتباطی این دشت با دشت میانکوهی کازرون از سمت شمال غربی، دشت ارزن و همچنین از سمت جنوب، تنگ مسقان میباشد. رودخانه قره آغاج مهمترین رودخانه این منطقه است که در امتداد این دشت جریان دارد. رودخانه ماصرم نیز در تنگ مسقان جاری است.
ویزگیهای جغرافیای منطقه کوهمره سرخی را میتوان وجود منابع آبی فراوان، پوشش گیاهی متراکم از جنگلهای بلوط و پوشش جانوری متنوع دانست. این منطقه با توجه به اهمیت آن تا کنون هیچ گونه بررسی باستان شناختی در حوزه پارینه سنگی در آن انجام نگرفته است و از این لحاظ این دشت در استان فارس از جمله مناطق کاملا بکر میباشد.
دشت کوهمره سرخی در اسفند (83) به وسیله نگارندگان مورد بررسی یک روزهای قرار گرفت که در طی این بررسی میدانی یک محوطه رو باز
[2] در 4 کیلومتری روستای چنار فاریاب شناسایی گردید و همچنین بیش از 80 قطعه از مصنوعات سنگی به دست آمد.
مصنوعات سنگی در محوطه رو باز فاریاب شامل: خراشندهها. تراشههایی با لبه پرداخت شده. همچنین سنگهای مادر دیسکی شکل بودند. که بشر اولیه از این ابزارهای سنگی برای شکار حیوانات و قطعه قطعه کردن گوشت و یا دباغی کردن پوست آنها و یا کندن ریشههای خوراکی استفاده می کردند. به طور کلی مصنوعات سنگی محوطه رو باز چنار فاریاب از لحاظ فرم و شکل مانند دست ساختههای سنگی هستند که بشر اولیه در حدود 45 هزار سال پیش در دامنه کوههای زاگرس استفاده
به موازات این بررسی باستان شناختی. یک پزوهش میدانی در حوزه مردمشناسی منطقه نیز صورت گرفت که نتایج قابل توجهی را در پی داشت. به گفته یکی از ریش سفیدان طایفه فارسمیدان تیره کرش. آنها در حدود 50 سال پیش از سنگ های چخماق که در منطقه به وفور یافت می شدند .برای روشن کردن آتش واخته کردن حیوانات استفاده می کردند. این موضوع حکایت از استمرار و پیوستگی ساخت و همچنین استفاده از ابزار های سنگی از دوران های پارینه سنگی تا عصر حاضر در این منطقه را نشان می دهد.
ناگفته نماند که این بررسی کوتاه و بسیار محدود نمی تواند نتایج روشنی را در مورد استقرارهای پارینه سنگی به دنبال داشته باشد و لازم است که این منطقه به صورت گسترده مورد بررسی و پزوهش باستان شناختی قرار گیرد. با آغاز این پژوهش به روشنی میتوان به دادههای اطلاعاتی جدیدی از زندگی بشر نخستین در این منطقه از استان فارس دست یافت.
----------------------------------------------------------
سطح زیر كشت درختان بارور انار در سال گذشته، ۶۲۹۵ هكتار با تولید حدود ۷۶ هزار تن بود.
احداث باغ انار از طریق قطع روانه هاى رشد كرده در روى تنه درخت در اسفندماه و ریشه دار نمودن آنها انجام مى شود (قلمه زدن) چنانچه میزان انار در هر هكتار را ۵۰ تن و قیمت هر كیلوگرم انار مرغوب را در هنگام برداشت ۲ هزار ریال در نظر بگیریم درآمد ناخالص از هر هكتار یكصدمیلیون ریال خواهد شد كه پس از كسر هزینه ها مى تواند مبلغ قابل ملاحظه اى عاید باغدار كند. حداكثر تولید در هكتار توسط باغداران نمونه در كشور ۱۱۵ تن گزارش شده است. چهار استان عمده تولیدكننده انار مركزى، فارس، یزد و اصفهان هستند.
نظر به اینكه كرم گلوگاه آفت مهم انار دركشور است و هر ساله اقداماتى در جهت جمع آورى انارهاى باقى مانده در سر درختان انجام مى گرفته است نظر به این كه انارهاى باقیمانده از سال قبل برروى درختان مى تواند درگسترش آفت كرم گلوگاه مؤثر باشد، جمع آورى میوه هاى آلوده ضرورت دارد.
تعیین زمان ظاهر شدن پروانه ها كه سبب به وجود آمدن كرمهایى براى تخمگذارى مى شوند ضرورت دارد. از قفس هاى تورى با شرایط باغ كه محتواى تعدادى میوه هاى آلوده انار است مى توان زمان پرواز پروانه ها را مشخص كرد.
متأسفانه در سال ۱۳۶۰ آفت كرم گلوگاه باعث شد بیش از نیمى از محصول تولیدى دچار آفت شود.
مشخصات كرم گلوگاه انار:
كرمى به طول ۲۱ میلیمتر كه در پشت بدن آن موهاى كم رنگى قابل مشاهده است. سه جفت پا در حلقه هاى سینه و پنج جفت پا در حلقه هاى شكمى دارد كه رنگ آنها تحت تأثیر تغذیه از انارهاى دانه قرمز یا دانه سفید تغییر مى كند.
كرم ها فصل زمستان را در تاج و داخل میوه هاى باقیمانده از فصل قبل روى درخت سپرى مى كنند. این كرم ها در انارهاى ریخته شده در زیر درختان و انارهاى انبارى در فصل زمستان نیز ممكن است مشاهده شوند.كرم ها پس از گذران دوران شفیرگى در فروردین ماه ظاهر شده و اردیبهشت ماه كه مصادف با ظهور گلهاى انار است پروانه ها به پرواز درمى آیند.
توصیه مى شود باغداران با روشن نمودن یك چراغ در مجاورت قیفى كه داراى شیشه اى محتوى سیانور است به جمع آورى پروانه ها و كاهش صدمات ناشى از تخم ریزى آنها اقدام نمایند. پروانه هاى ماده پس از تغذیه جفتگیرى نموده و تخم هاى خود را در داخل تاج انار و در لابه لاى پرچم ها و روى میله پرچم قرار مى دهند. تخم ها پس از چند روز تفریخ و لاروها خارج مى شوند. تغذیه لاروها از پوست انار سبب نازك شدن آن مى شود و موقعیتى مناسب براى نفوذ قارچها و كپكها فراهم مى شود.
راههاى مبارزه با كرم گلوگاه:
الف - مبارزه مكانیكى، جمع آورى انارهاى پوسیده و باقیمانده در باغها، منازل، پاركها و انبارها باید به طور كامل و هماهنگ صورت گیرد و در این رابطه نیاز به بسیج عمومى در استان هاى انارخیز است و چون این آفت برروى میوه درختان مختلفى زندگى مى كند این موضوع باید مورد توجه قرار گیرد.
ب - رعایت دور آبیارى منظم: نامنظم بودن آبیارى كه منجر به تركیدگى میوه ها مى شود در میزان خسارت وارده تأثیر كلى دارد.
ج - مبارزه تلفیقى
نظر به اینكه مبارزه مكانیكى، زراعى و یا بیولوژیكى به تنهایى مؤثر واقع نشده اند و مبارزه شیمیایى یعنى استفاده از سموم حشره كش به دلیل موقعیت ویژه تخمگذارى شب پره ماده موفقیت آمیز نیست بلكه سبب بر هم زدن تعادل طبیعى و از بین رفتن حشرات مفیدى كه خود مى توانند كرم گلوگاه را پارازینه كنند خواهد شد. از این رو در مبارزه تلفیقى با آفت كرم گلوگاه انار مجموعه عوامل كنترل به شرح زیر توصیه مى شود:
۱- جمع آورى به موقع انارهاى باقیمانده از سال قبل و یا انارهاى موجود در زیر درخت و سوزانیدن آنها.
۲- انتخاب فاصله مناسب درختان انار در باغ.
۳- انجام شخم پاییزه، كرت بندى، كوددهى و هرس باغ.
۴- تنظیم و رعایت دور آبیارى مناسب به منظور جلوگیرى از تركیدگى انار، میزان رطوبت كافى در زمان رهاسازى زنبورهاى تریكو گراما (زنبور پارازیت).
۵- كشت گیاهان یونجه و شبدر در بین درختان انار به منظور افزایش ازت زمین و تغذیه حشرات مفید.
اقتباس از http://www.daneshju.ir/forum
مه کامه
این مطلب جالبه وقت داشتین بخونین
به نام خدا ، خدای کوههای طلسم و مرموز ابسرد
روزی بود روزگاری بود وقتی از ورودی « چنارپاریو » مستقیم به ته « کهمره سرخی » نگاه می کردی . در آن ته در کوهی که جلوی شما سد کرده بود ، دهی بود به نام « اوسرد » و مردمی داشت « اوسردی » نام. از « مسقون » و « دره دریا » هم می شد به سمت اوسرد رفت البته به ره پیاده یا مالروی ، زمینش کوه و سنگه . از محدوده « شورو » و « مله گاله » هم راه داشت باز راه غیر ماشین رویی . یه راهی هم داشت به طرف منطقه « بگی ها » . راه ماشین روش به طرف کوار می رفت که راهی بسیار سخت بود و یک گردنه تصادف خیز معروف داشت این راه به حیات خودش فقط نیسون و لندرور دید ؛ یعنی ، طوری نبود که پیکان از آن رد شود . درست نبود و عمرش هم قد نداد که پراید و پژو و مثل اینها ازش بگذرد ، متروکه و بی استفاده شد. هر یک یا دو هفته ای و گاه ماهی می شد تا یک نیسون از این ده راهی کوار شود یا از آنجا به شیراز بیاید تازه پر آدم ، دهها آبسردی انگار از هر خانواده ای یکی . بقیه دههای کوهمره هر دو سه روزی ماشین برای شیراز داشت اما اینها نداشتند ، راه اینها طولانی و بد بود . مردمش هم وضع خوبی نداشتند که ماشین زیاد داشته باشند البته در اون ایام توی هر دهی چندتایی بیشتر لندرور یا نیسون نبود اون هم عمدتاً چند شریکی و مال آدمهای وضع خوب بود اینها هم داغون و کهنه ای بیش نبود که خود همین هم نوعی امکانات مهم تلقی می شد . پیچش ارزش طلا را داشت .
اوسردی ها پیش از عصر ماشین با خر و قاطر و به قول با قافله به شیراز می رفتند از مسیر شورو. وسایل و کالاهای ده - تولید را به شهر می بردند اصلش هم زغال بود بعدها در عصر ماشین هم خیلی زغال می کردند . حرفه اصلیشون بود جنگلبانی با یک معضلی روبرو بود . خوب فروش می رفت ، نون خوبی هم داشت ؛ یک عده مردم عادی و بی ماشین زغال می کردند و ماشین دارها هم می خریدند و گونی های بزرگ و کوچک و گاه نیم پر زغال را زیر وسایل و بار کر می کردند تا در مسیر راه بازرسی جنگلبانی آن را پیدا نکند گاه هم پر می زدند و از بازرسی به گاز در می رفتند . در ایام خاصی هم که یا جنگلبان نبود یا ... این پر تا میله بالای ماشین زدن کار راننده بود . از شهر هم وسایل لازم را می خریدند و می آوردند گاه شخص خودش می رفت و و وسایل می آورد و گاه به کس دیگر یا راننده می سپرد . کم کم دکونهایی هم راه افتاد که عمده مال ماشین دارها بود به اینها شعبه می گفتند . کالای ده دامی و کشاورزی و گیاهی بود :کشک و دوغ و روغن خوش ( همان روغن دامی عمدتاً بز کمتر گاو ) ، خود بز و کهره ، گندمی ، جویی ، کنجدی . نار و گردو و بادام و مویز . برخک ( دانه بادام وحشی )و ازی ( زدو - شیره درخت بادام وحشی ) ، کتیره ( شیره نوعی گون ) ، جفت ( خاکه و گرده یا پوسته درونی دانه بلوط ، اونی که روی هسته بلوط بوده و تلخ است . جفت دارای ماده رنگ است ، رسوب می کند ، سوراخهای ریز را می بندد یا باعث ضخامت اندرونی چیزی شبیه مشک آب و دوغدون می شود البته در شهر استفاده صنعتی داشت . ) ، بن سر (خ) ، مرغ و تخم مرغ . از شهر هم نفت و چراغهای دریایی ( فانوس نفتی ) و فتیله ، چراغ برق ( چراغ توری نفت سوز که با فشار هوا و نفت کار می کرد ، نورش سفید بود نه زرد لذا چراغ برقش گفتند .) ، کفش و دمپایی ، شامپو و صابون و وسایل بهداشتی ، لباس ، ابزارهای کشاورزی و زندگی روستایی و به هر حال هرچه استفاده درست در زندگی داشت نه اضافه ها ، خریده می شدند . خدمات ده هم کارگری آدمهای کم نوا بود . باز شدن راه ماشین روی شهر رونقی بود و فرصتی برای مال و کار .
مردم این ده بیعت خوبی داشتند و گروهی کار می کردند ؛ یکی می خواست امروز خانه بسازد ، دهها نفر کمکش می کردند ، سر ساختمون حاضر می شدند . خیلی زبل و تیز حرکت بودند . زنهایشون هم فرفره بودند . اصلاً حرف زدنشون هم سریع بود . کار برای اینها هیچ سختی نداشت . اهل کار بودند نه کینه و دشمنی نه فکر و سودا و عقده .به سادات هم خیلی باور داشتند و دایم کمک می کردند از شیره انگور و مویز تا انجیر و نار و مرغ و کهره . نذرشون هم زیاد بود . با سادات شکفت در ارتباط بودند . دایم در جنب و جوش بودند . بعضی هاشون کمی الشت و پلشت می گشتند ، به خودشون نمی رسیدند البته بینشون آدمها و زنهای تر و تمیز و با جذبه زیاد بودند . برای دختران ده شکفت اهمیت زیادی قائل بودند . کسی نباید از این حرفها ناراحت شود ، قصد و نیت بدی وجود ندارد . بینشون آدمهای خوش تعریف زیاد بود که از قدیم یا از کوه و طبیعت حرف می زدند ، چنان زیبا سخن می گویند که آدم عاشق کوه و شکار و تفنگ می شود . سخنگو و قصه گویانی فوق حرفه ای اند که روح و احساس آدمی مثل پرنده ای در دست قدرمتندشان اسیر است . حکایت که تمام شود آدم بر خود واجب می داند که احترامشان را نگه دارد . مضافاً ما شکفتی ها هم از کسی که غریبه باشد و مثل خودمون نباشد خوشمون می آید البته چون مزاحممون نیست والا برعکس بیشتر از معمول بدمون می آید . آبسردی ها رفتار و گفتار و کردارشون از کوچک و بزرگ تا زن و مرد به کلی با ما متفاوت است . قلق حرف زدنشون هم فرق می کند .
این ده ازآبسردی ها و قسمتی از بگی ها تشکیل شده . بگی ها شاخه ای از سرخی هستند زرنگ و شجاع . زن و مرد کوهی و کوه رو . به راحتی می توانند تا مدتها در کوه و کمر با توبره ای وسایل زندگی کنند ، سرما و گرما .البته ما شکفتی ها شیردلیمان انتها ندارد و احدی را رو دست خودمون نمی بینیم این نگاه شکفتی هاست که به هیچ قوم و گروهی یا شخصی ولو کلانتر و خان باشد اعتنا ندارند . بگی ها بعداً به آبسرد آمده اند . آبسردی ها خودشون قدیمی ترند باز تا حدی مختلفند و یک تبار نیستند .
بافت ده زاگرسی است ؛ خونه از سنگهای ناموزون ، سنگ چین و گاه با گچ که آن هم از منطقه به دست می آید .خونه ستونی و تک یا چند اتاقی با سقف چوب بلوطی و گاه چنار و سفید دار ( صنوبر)،یک یا چند روزنه هم دارد . بام هم کاه و گل است با غلطکی سنگی که بام گردونک گویند . خانه ها اندرونی داشتند ، با یک در وارد می شوی و در ته اتاق به یک یا دو اتاق دیگر می رسی ، برای امنیت بوده که اینجوری بوده است . گاه کومه ها هم به این روش می ساختند - کومه همان نیم دیوار شاخه پوش است که بیشتر بر روی باغهای برون دهی بنیاد می شود . گاه هم فقط کپر است که تیر و چوب و شاخه خالی است . کپر جایگاهش پایین تر از کومه است . - دیوار خانه ها گاه پنهانکده اشیاء قیمتی و پول بود گاه هم گودالی در کف خانه این کار را می کرد و ... .خونه گاه عمارتی است ؛ یعنی ، سنگ و گچ با چند پنجره و اتاقهای متعدد که مجلل محسوب می شود . قلعه ها هم دارای خانه هایی در دل خود بودند . وضعیت معماری کوهمره تقریباً اینجوری است .
ده قلعه هم دارد که قلعه اش مال هادی خان شکفتی بوده همین قلعه بعداً شد قلعه مهتی خان بگی . هادی خان ، خان بزرگ و مالدار و کوهرو و اهل شکار بوده . روزی برای شکار به طرف آبسرد می رود در مسیر از « بسر » شکفت شاخه رزی (درخت انگور )را می برد و با خود به آبسرد می برد در آنجا کنار چشمه ای از روی سرگرمی و آزمایش می کارد . سال بازگشتش که از آن مسیر می رود چشمش به همان شاخه می افتد که رشد کرده و خوشه ای هم انگور کرده . استعداد خاک آنجا مایه تعجبش می شود و لذا در آنجا باغ و آبادی را می اندازد و قلعه ای مجلل بنا می کند ، به این نحو بنیاد روستای آبسرد گذاشته می شود .بگذریم .
ده دارای باغهای انار و بادام آبی است با تک درختان میوه های دیگر همچنان که باب است در کوهمره و در درختان عمده تک یا چند درختی از میوه غریب تر می زنند برای استفاده خودشان . قدرش بالاست .باغهای انجیر و انگور دیم هم زیاد است و مرغوب با انجیر و انگورهای رواج در کوهمره . ده کم جمعیتی بود اما عاشق دهشان بودند . ده در بدنه کوه است با ده ما از قدیم مراوده داشتند بیشتر از مسقان . آری ده همسایه ما « شکفتی ها » و « مسقونی ها » بود . هر از گاهی چنان که طبع مردم کهمره است ما یا مسقونی ها با این ده درگیر می شدیم . بیشتر ما . مثلاً سر زمینهای موردکی درگیر شدیم . جنگ معروفی بود . جنگ ده به ده خیلی جالب و خوشایند است . من بچه بودم ، شاگردی از مدرسه ابتدایی ، نقل و نبات بحثمان بود ، کینه می بافتیم دلمان می خواست به جر رویم . اخبار جمع می کردیم و با شور خاصی تعریف می کردیم . نمی خواستیم جر تمام شود . می خواستیم خیلی خوب و به نفع شکفت ادامه یابد . مهم تر از درس بود به کسی که زرنگ بود دید محترمانه ای داشتیم . تعریف که می کردند دورشان جمع می شدیم . شکفتی ها غروری سنگین داشتند تحمل ایستادن اوسردی ها در برابر خودشان را نداشتند . گرچه اوسردی ها هم با جمعیت کمشان هر چه همت داشتند به میدان آوردند و زرنگی و بردهایی هم کردند اما جر با پیروزی شکفت و رسیدن شکفت به اهدافش در مرز و کیل به پایان رسید و از آن پس کینه ای کوتاه در دلها ماند (- نه مانند دعوای شکفت و « کرگو » که همسایه عکس ما هستند و جرهایی سخت در قدیم شده تا به حال کینه و نفرت است در حالی که تاریخ و نحوه جرها را مردم اطلاع ندارند ، هفت و هشت نسل پیش بوده - جر سر کاسب ( آرایشگر ) بوده - ، مردم شکفت از سرخی ها به ویژه از ناصروها بدشان می آید نه برای جر و جنگ ، از اینکه اریکه کلانتری محمدرضا خان بی وارث شد و قومی به کلانتری رسیدند که نه کلانتر و کلانترزاده اش نه خویش و تیر ه اش تا به امروز امروز به پایه شکفت در مرتبه اجتماعی نرسیده اند . مردم ما آنها را محقر می دانند و خود را والا و برتر ؛ تا الان در عروسیهایشان پیش ناهاری شکفتی ها را به عنوان تکریم و تقدم رعایت می کنند من اینها را به چشمانم دیده ام ،از مسلمات است . من می نویسم کاری به خوب و بد ، درست و نادرست ندارم ،قضاوتی هم نمی کنم . اینها موضع و فکر من نیست - القصه برگردیم به جر شکفت و اوسرد ) و شعرهایی در اذهان و ورد زبان که در رجز و زرنگی یا در تمجید خود و تحقیر آبسرد ی ها بود . هفت و هشت سالی طول کشید تا همه چیز عادی شد در این ایام مردم همه - بچه و بزرگ - سفیران و دیپلماتهایی بودند که وظیفه حفظ شکوه ده را به عهده داشتند . بعدش حتی وصلت هم شد ، ما از اونها دختر نمی بردیم . همیشه اینجوری بوده اونها از ما بردند از خانواده های ضعیف یا اصلاً غیر شکفتی یا دختری با موقعیت ضعیف تر و شانس پایین تر . سر همین ها هم تعصب بود . عادت شکفتی اینجوری است باز تأکید دارم اینها باور و عقیده نگارنده نیست .اینها نگاه من نیست بلکه حکایت احوال این مردم است که اگر نگوییم درنسلهای بعد همه چیز می میرد . به هر حال بین ده با ده اختلاف پیش می آید . مردم شکفت خودشان را بالاتر می دانند. مسقونی ها هم . البته آبسردی ها خودشان را وجیه تر و اصیل تر و آبرودارتر از مسقونی ها می دانند . مسقونی ها هم خودشان را با فرهنگ تر و مترقی تر . الان هم ما با هم قومی و خویشی وصلتی داریم .
در بالای آبسرد یک معدن نفت پیدا شد . دو حلقه چاه زدند . مهندس بیل ایتالیایی هم در اونجا کار می کرد . گوشت گراز می خورد . برایش شکارگران می زدند ، جایزه و مزد می داد . مسابقه می گذاشتند ، از چند تا ده بودند . شکفت هم پای مسلم قضیه بود ، هر کس می خواست زرنگیش را به رخ دیگری بکشد . صحبت تفنگ و تیراندازی بود ، محفلها راه افتاده بود . شکفتی ها از آنجا شیوه ترکاندن سنگهای بزرگ را یاد گرفتند با میله آهنی و ضخیم و سنگینی به قد یک مرد متوسط که دیلم نام نهاده بودنش . سنگ را سوراخ می کردند و به قول گوده می زدند . با دو دست دیلم را کمتر از یک متر بالا می بردند و در نقطه ای خاص که معمولاً وسط سنگ بود رها می کردند . دو ساعتی طول می کشید تا سوراخی به قطر هفت و هشت سانتی متر و به عمق دو وجب درست می شد . خاکه سنگها را با قاشق های متوسط دسته بلند که کفش افقی بر دسته اش بود بیرون می کشیدند سپس با شل خوش گل بی سنگ و سفت سوراخ را پر می کردند البته میله ای باریک به قطر سه سانتی متر در سوراخ گذاشته بقیه را پر می کردند . در شلها غلبه ( قلوه ) سنگهای کوچک ترکیب می کردند و اطراف میله را غلبه های خالی می گذاشتند و با دیلم می کوبیدند تا متراکم و بسیار سخت شود . بعد در حلقه ته دنب ، میله چوبی خشک و قوی یا میله ای دیگر می کردند و با چرخش به طرف بالا بیرون می آوردند . سوراخ پر شده با شل و سنگ به جز در حد میله ای کوچک . درون این سوراخ را باروت نرم می ریختند تا پر شود بعد روی کل محوطه سوراخ باروت جا می گذاشتند . بر روی باروتها خار و چیله می گذاشتند . سنگ آماده انفجار بود . داد می زدند تا کسی در حدود سیصد و چهارصدمتری رد نشود . دام و مرغ را دور می کردند آتش می زدند و به سرعت به پناهگاه می رفتند . چوب و ریزه ها می سوخت روی باروتها می افتاد باروت آتش می گرفت و به طرف ته که سرایت می کرد با سرعت آتش می گرفت در این موقع نیروی باروت که آزاد می شد سنگ را از اطراف می ترکاند . سنگهای ریز و درشت به اطراف و بالا پخش می شدند . بدین نحو سنگها با یک یا دو گوده یا بیشتر متلاشی می شدند . تا به امروز این روش استفاده می گردد . پیش از این تنها راه شکستن سنگها پتکهای بزرگ آهنی بود که محلی ها آن را پک گویند . چاه آبسرد هم حفر شد . این چاههای عمیق به قول محلی ها باعث افزایش آب چشمه دینک شد و باغهای با ارزشی برای مالکین درست شد که نفت کشاورزان گردید .چاهها هم پلمب شد و سالانه با هلی کوپتر به آن سرکشی می کنند .
آری اینچنین حکایت کردم که بدانی و بشناسی تا در رودخانه زمان آبش نبرد و آن گاه حکایت دروغش کنند . هویت و تاریخ را به راست گویند و گیرم هم که خوب نباشد بهتر است که خوبش گویند و دروغ باشد چراکه دروغ یعنی نیستی و نابودی و بود کم مقدار ما کوهمره ایها به از نابودی و عدم است . حکایت ما کوهمره ای ها حکایت رنج و سختی است و شاید هم حکایت بهشت و پردیس ، ما همه وضعی شبیه داریم . اگرتاج عزتی باشد بر سر آبسردی ها هم است و چون نیک بنگریم آنها هم مثل همه کوهمره بر اریکه شوکت نشسته اند . ایزدا جایشان عالی است متعالی گردان که من ملتم را دوست دارم... . .
هدف در اینجا تحلیل عمیق ، جامع و گسترده نیست
اول - منشأ : منشأ کوهمره ای ها واحد نیست ، کوهمره از دسته های بزرگ مردمی و گاه واحدهای کوچک تشکیل شده است . تاکنون پژوهشی جامع و عمیق انجام نگرفته اما چنین به نظر می آید که تیره های بزرگی در گذشته در کوهمره زیست می کرده اند که بعدها با گذر زمان بزرگ و بزرگتر شده اند و در قالب روستاهای متعدد خودنمایی کرده اند .جنگهای ملی و بیماریهای مهلک عمومی بارها به مثابه تصفیه ای عمومی عمل کرده اند اما در مجموع روند تزایدی بوده است . حکایت کوزرگی ها اولیه ، سقلمه چی ها و جروقی ها اینچنین است . گاه نیز مهاجرت خانواده یا خاندانی کوچک انجام شده و بعداً جمعیت رشد کرده مانند شکفتی ها یا ظاهراً کراجی های کوهمره سرخی .گاه نیز طایفه ای بزرگ وارد در کوهمره شده که سرخیها را می توان مثال زد . منشأ برخی کوهمره ایها بویر احمدی و حتی بختیاری است اما عمدتاً بومیان دارای قدمتند .
منشأ قشقایی ها هم محل بحث است ، برخی لر کوهگیلویه و بختیاری و لرستان است . برخی کرد حتی کردهای عراق اند و عمده حداقل به لحاظ زبان ترکند . ریخت قشقایی ندرتاً ریخت نژاد زردی است در آنها خیلی کم چشمهای مورب و بادامی ، سر و صورت گرد ، ریش کم پشت و قد کوتاه دیده می شود . برعکس مشخصه های آریایی را دارند . برخی آنها را از ترکمنهای ترکمنستان و برخی آنها را از کاشغر سین کیانگ دانسته اند و قشقایی را همان کاشغری می دانند . اگر اینچنین باشد یحتمل ترک و یا سکایی باشند. نهایتاً آنها از آذربایجان به اینجا آمده اند . برخی هم منشأ را کش می دانند ، کش (قش) کشکایی ، کش نام شهری در ازبکستان فعلی است . کشها شاخه ای از سکاها بودند . برخی هم می گویند از ایل خلج که تیمور آن را از آسیای میانه آورده بود تا برای جنگ به ترکیه فعلی ببرد عده ای فرار کردند که به این سبب قشقایی یا فراری نامند . به احتمال قوی خلجها گروهی از سکاها هستند . سکاها قومی ایرانی آمیخته به ترکند ، عشایر سکایی ایران ، در محدوده ای از آلتایی فعلی روسیه تا دانوب پراکنده بودند . قشقایی یک کنفدراسیون ایلیاتی اند که در سطح تیره دارای ریشه خونی اند .
دوم - ساخت اجتماعی :ساخت اجتماعی کوهمره ، ساختی خاندانی - تیره ای است ، نهایتاً طایفه در کار باشد . دیگر ایل بدان معنا ندارد . ولی ساخت اجتماعی قشقایی ، ساخت صد در صد ایلیاتی است . منظماً دارای بنکو - تیره - طایفه - ایل است .
سوم - مکان زیست : کوهمره ایها روستا نشین و نهایتاً تا این اواخر نیمه سیار بوده و کوچهایی در محدوده منطقه خود با توجه به فصول داشتند . کوهمره ایها در دوسرون و نودان و جروق و ارژن و کوهمره سرخی و محور کوار- فیروز آباد سکونت دارند . اما قشقاییها کاملاً کوچرو بودند و فقط این اواخر عمدتاً یکجانشین شدند .قشقایی ها عمدتاً در فارس اند و برخی نیز در استانهای کوهگیلویه ، بختیاری ، خوزستان ، بوشهر ، کرمان و اصفهانند .
چهارم - نظام اداری - سیاسی :کوهمره ایها نظام کدخدایی و کلانتری داشتند و در مواردی بزرگ طایفه داشته است . تیره ها توسط ریش سفیدان مدیریت می شد ، منطقه کلانتر داشت و روستاها کدخدایان منصوب از سوی کلانتر . قشقایی ها در رأس دارای ایلخانی و بعد از آن ایلبیگی بوده ، روی هر طایفه کلانتری بوده منصوب از سوی ایلخانی . در رأس تیره ها نیز کلانتران و خانها بودند . در دوره پهلوی ایلخانی منسوخ و نهایتاً ساختار اجتماعی قشقایی فروپاشید اما هنوز این هویت و تعلق نام کامل و قوی باقی است .گرچه هیچ سازماندهی مناسبی تا الان وجود ندارد .
پنجم - جمعیت :جمعیت کوهمره به طور دقیق معلوم نیست ولی ساکنین مناطق مزبور زیادند و آن را در حد یک واحد جمعیتی عظیم همسان ایلات بزرگ قرار می دهد . جمعیت قشقایی را حدود یک میلیون حدس زده اند .
ششم - زبان :زبان کوهمره ایها گویشی از فارسی قدیم است ، اختلاف در لهجه هم بسیار است . ظاهراً گویش فارسی میانه است . گویش بوشهریها و لاریها به شدت به گویش ما نزدیک است . مناطق مزبور به دلیل جغرافیای باز و بیابانی دچار تغییر گویش نشده اند و کوهمره به سبب جغرافیای بسته و منزوی و سخت و صعب خود دارای لهجه بکر و قابل مطالعه است . در کوهمره گروهی از ترکان ساکنند که زبانشان ترکی است . قشقاییها عمدتاً دارای گویشی ترکی اند . ظاهراً گویش ترکی آنها یکسان نیست از روی همین می شود به منشأ آنها تا حدودی پی برد .
هفتم - وضعیت اجتماعی و فرهنگی :مردم کوهمره دارای فرهنگ فارسی و بومی خاص خوداند . در خانواده فرهنگ فارس این فرهنگ به لری شباهت بسیار دارد . فرهنگ قشقایی ترکی است که رنگ و بوی فارسی یافته است حتی موسیقی آن چنین است . عادات و فرهنگها هر دو نکات غامض زیادی دارد که درک عمق و چرایی و منشأ آن کار دشواری است . رشد قشقایی ها در درس و مقام خوب بوده اما اعتیاد جوانان قشقایی را تهدید می کند . محفل نشینی و دوری از فرهنگ نسل گذشته ، تغییر شیوه زندگی علت این امر است . رشد مردم کوهمره از حیث درس و مقام چندان مطلوب نیست .اعتیاد خطر جدی تلقی نمی شود .
هشتم - وضعیت مالی و معیشتی :وضعیت قشقایی ها مطلوب است . در دوره ای - زمان دولت آقای هاشمی - دام ارزش زیادی پیدا کرد و آنان دامهای خود را به اموال دیگری تبدیل کردند. همچنین با شناخت مناطق و اسکان در مناطق ارزشمندبه زمینهای لرزشمندی دست پیدا کردند . کوهمره ایها به سبب تعصب به جغرافیا و عدم انتقال از این حیث متضرر شدند . وضعیت کوهمره ایها در دهه اخیر رشد خوبی داشته است . این رشد به سبب ارتباط با جامعه شهری ، فعالیتهای درون شهر ، ارزش یافتن کشاورزی ، و سختکوشی و کم مصرفی کوهمر ه ای ها است .
اشتراکات دو فرهنگ زیاد است ، کوهمره از ایلراههای قشقایی بوده ، آمیزه ای از تقابل و تعامل وجود داشته است . قشقایی ها کوهمره ای ها را سخت ترین قومی می دانند که با آنها تعامل دارند و به قدرت و برتری آنها مقرند لذا حین عبور از منطقه رعایت جوانب قضیه را می نمایند . در روزگاری قشقایی ها با عبور از منطقه ما تندروی هایی به قصد تثبیت خود داشتند که با برخورد بسیار شدید مردم کوهمره روبرو شدند . در این راستا حکایات زیادی از گذشته به جا مانده است ، حکایت علی باز کوزرگی شنیدنی است . نهایتاً ترکها تا الان هم در عبور از منطقه کوهمره آسایش ندارند . ریشه خیلی از تندرویی های امروز کوهمره ای ها به تندروی های اولیه ترکها برمی گردد . البته فراموش نشود وصلت های زیادی شده و دوستی مردان ترک قشقایی با مردان روستاهای کوهمره و معاملات آنها با هم درخور توجه است . این دو گروه تعاملات زیادی با هم دارند و فرهنگ همدیگر را درک می کنند .در نبردهای جنوب با انگلیسیها هر دو گروه مشارکت داشته اند .
حکیم مهر - مخترع شیرازی با ساخت نخستین دستگاه اکسیژن ساز مکانیکی جهان به عنوان اولین مسلمان سازنده سامانه های هوادهی، موفق به ثبت اختراع خود در آمریکا شد . از سال 1922 تا کنون این چهاردهمین و کامل ترین دستگاهی است که در این زمینه به ثبت رسیده است. به گفته دکتر مصطفی اخلاقی ، عضو هیات علمی دانشگاه شیراز، دستگاه اکسیژن ساز مکانیکی علاوه بر مزایایی چون کاهش مصرف انرژی ، قیمت مقرون به صرفه ، سهولت استفاده و سازگاری با هرگونه شرایط اقلیمی ، قادر است دو برابر بیشتر از نمونه های تولید شده اکسیژن موجود در آب را افزایش دهد. کاربرد اصلی این دستگاه اکسیژن دهی حوضچه های پرورش آبزیان است . یکی از مهم ترین فاکتورها در پرورش آبزیان تأمین میزان استاندارد اکسیژن محلول در آب است که گاه از تأمین غذا مهم تر است . وجود اکسیژن در آب سبب هضم و جذب غذا می شود و بنابراین اکسیژن می تواند ضریب تبدیل غذایی را بهبود بخشد و آبزیان بیشتری در واحد سطح نگهداری شود . اکسیژن کافی در آب همچنین از سمی شدن آب به وسیله مواد دفعی آبزیان می کاهد که برای پرورش ماهی قزل آلا این میزان حداقل 6 میلی گرم در لیتر تعیین شده است. از این دستگاه در حوضچه های پرورش میگو در بوشهر نیز استفاده شده است. بر اساس تایید اداره کل شیلات بوشهر ، میزان اکسیژن تولیدی این دستگاه به نسبت دستگاههای رایج همچون ایرجت و پدل ویل 1تا2 میلی گرم در لیتر بیشتر است. به گفته مهندس سیامک سهامی، کارشناس اداره کل شیلات فارس ، هیچیک از دستگاههای موجود در بازار که اغلب خارجی هستند، بازده دستگاه ابداعی این مخترع شیرازی را ندارند . دستگاه اکسیژن ساز مکانیکی در تصفیه هوازی فاضلاب نیز کاربرد دارد . تامین اکسیژن فاضلاب باعث فعالیت بیشتر باکتری ها برای تجزیه سریعتر مواد آلی موجود در فاضلاب می شود . به طور معمول دو درصد کل ظرفیت انرژی جهانی، معادل 800 هزار مگاوات با هزینه سالیانه 40 میلیارد دلار ، صرف تصفیه خانه های فاضلاب می شود . در کشور ما هم سالانه277 میلیارد کیلو وات ساعت انرژی معادل 21 هزار میلیارد ریال صرف تصفیه فاضلاب در 112 تصفیه خانه کشور می شود که با استفاده از این دستگاه و با بهینه سازی مصرف انرژی می توان از صرف انرژی مازاد در این بخش جلوگیری کرد. از این دستگاه در تصفیه فاضلاب شهر مرودشت نیز استفاده شده و به میزان قابل ملاحظه ای در مصرف انرژی صرفه جویی شده است. فریدون محمدی، مخترع این دستگاه خرداد امسال موفق به کسب رتبه اول جشنواره فناوری و نوآوری خلیج فارس شد. این درحالیست که این مخترع تنها تا کلاس دوم ابتدایی درس خوانده است. انگیزه آقای محمدی از ساخت این دستگاه نجات سرمایه گذاری خود در مزرعه پرورش ماهی بود. به گفته این مخترع کمبود اکسیژن آب ، باعث مرگ ماهی ها و نابودی تمام سرمایه وی می شد و استفاده از دستگاههای هوادهی هم به دلیل مشکل تامین انرژی الکتریکی در روستای محل سکونتش میسر نبود. این مخترع عضو بنیاد ملی نخبگان فارس با مطالعه موفق به تجاری سازی ایده خود تحت عنوان سیستم هوادهی کاس( kas aeration system) شد. به گفته دکتر علی خلفی نژاد، رییس بنیاد ملی نخبگان فارس تجاری سازی ایده های مبتکران و مخترعان کشور یکی از گامهای شکوفایی اقتصادی کشور در سال جهاد اقتصادی است. این دستگاه 12 ژانویه 2011 در امریکا به ثبت رسیده است. همچنین این اختراع در 17 فروردین 79 به شماره 26436 در کشورمان ثبت شده است . این ایده گواهی انحصاری بهره برداری از جهاد کشاورزی و گواهی مصوبه هیأت علمی پژوهشکده مکانیک شیراز را هم دارد . فریدون محمدی دهسروی هم اکنون در روستای ده سرو بخش کوهمره سرخی شهرستان شیراز ساکن است.
به گفته فریدون محمدی دهسروی ، مخترع دستگاه ، این دستگاه نسل جدیدی از دستگاههای اکسیژن ساز است که بدون نیاز به منابع الکتریکی یا فسیلی با انرژی پتانسیلی جریان گردابی سیال کار می کند. این دستگاه بدون نیاز به پمپ و کمپرسور تولید اکسیژن ، تنها با ایجاد خلأ در اثر فشار آب ، باعث تولید اکسیژن با بازدهی 100 درصدی می شود . دستگاه اکسیژن ساز مکانیکی علاوه بر ثبت اختراع در کشور پس از 4 سال آزمایش امسال در آمریکا نیز به شماره uspto7644908 به ثبت رسید . این نخستین اختراع ثبت شده یک مسلمان در آمریکا در زمینه سامانه های هوادهی نیز هست .
شعب قرآنی در 17روستای كوهمره سرخی شيراز تأسيس میشود
گروه فعاليتهای قرآنی: مؤسسه موقوفه مكتبالقرآن ثارالله در 17 روستای دهستان كوهمره سرخی شيراز شعب قرآنی ايجاد میكند.
حجتالاسلام والمسلمين «منصور برزگر» مدير اتحاديه تشكلهای قرآن جنوب كشور و مدير مؤسسه مكتبالقرآن ثارالله روز دوشنبه، 30 خردادماه در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) شعبه فارس گفت: طبق درخواست دهياران و اعضای شورای اسلامی روستاهای اين دهستان و با بررسیهای بهعمل آمده توسط امور شعب اين مؤسسه متوجه شديم كه در اين دهستان كه بيش از 10 هزار نفر جمعيت دارد تا كنون كار قرآنی صورت نپذيرفته است.
وی ادامه داد: با توجه به آب و هوای مطلوب اين منطقه و وجود استعدادهای مناسب در بين جوانان و نوجوانان اين دهستان، اين مؤسسه اقدام به راهاندازی شعب در روستاهای اين دهستان كرده كه با حضور جمعی از اهالی، دهياران، شوراهای اسلامی روستاها و معلمان و فرهنگيان اين منطقه در 17 روستا، شعب مؤسسه داير شد.
به گفته برزگر در هفته آخر خردادماه اولين دوره آموزشی مربیگری قرآن كريم ويژه علاقمندان به تدريس قرآن در حوزه خواهران و برادران در اين روستاها برگزار میشود.
وی ابراز اميدواری كرد تابستان امسال اولين دوره آموزشی قرآن كريم در اين روستاها ويژه جوانان و نوجوانان و مردم اين دهستان برگزار شود.
مدير اتحاديه تشكلهای قرآنی جنوب كشور از خيران و متمكنان خواست تا برای آموزش قرآن به مردم اين روستاها، اين مؤسسه را ياری كنند.
برزگر نبود مكان مناسب برای برگزاری دورههای آموزشی را از جمله مشكلات در اين دهستان عنوان كرد و گفت: اين مشكل نمیتواند سد راه تعليم و آموزش قرآن شود و با حول و قوه الهی كار را آغاز خواهيم كرد و به اميد اين هستيم كه خيران و واقفان ارجمند نسبت به احداث يك مكان برای آموزش قرآن در اين دهستان ما را ياری كنند
منطقه کوهمره سرخی و قله دلو کوهمره سُرخی منطقهای است کوهستانی و جنگلی در میانه سه شهر شیراز، کازرون و فیروزآباد. آخرین شاخه جنوبی جبال زاگرس به شمار میرود. محل زیست طوایف کوهنشین متعددی است که مهمترین آنها «سُرخی» است. (در گویش محلی «سُهری» گفته میشود.) ایل سُرخی مشتمل بر شش طایفه است به اسامی ناصرو، بُگی، دهدار، جهین، جبارزار، شکره. آثاری که در منطقه به دست میآید نشان میدهد که کوهمره سرخی در عصر مفرغ مرکز تمدن مهمی بوده است. در تقسیمات اداری دوره ساسانی یکی از پنج منطقه عشایرنشین (رم) فارس بود و چون در مرکز فارس قرار داشت و مالیات آن مستقیماً صرف دیوان میشد به «رم دیوان» شهرت داشت. پس از اسلام فردی بهنام حسین بن صالح ریاست منطقه را به دست گرفت و به «رم حسین بن صالح» معروف شد. قبیله «مسعودیان»، که در فارسنامه ابنبلخی ذکر شده، همین ایل سُرخی کنونی است. گویش کوهمره از گویشهای کهن دوره ساسانی است و با گویش لری تفاوت اساسی دارد. بیشتر به گویشهای لارستانی و دشتستانی شبیه است. کوهمره از مراکز اوّلیه تشیع در ایران است. در زمان آلبویه شاهزادگان را برای تربیت نظامی به دست سران این منطقه میسپردند. در این زمان مرکز استقرار سُرخی «قلعه سُهری» بود که بقایای بنای عظیم این قلعه تسخیرناپذیر موجود است. در واپسین دوره آلبویه ریاست منطقه با فردی بهنام «آزادمرد بن کوهستان کرد» بود. در زمان سلجوقیان، که سنیان متعصب بودند، سرکوبی بزرگ در کوهمره صورت گرفت. بسیاری از امامزادههایی که در منطقه وجود دارد قبر عرفای شهید دوره سلجوقی است. در سالهای اخیر تمامی سنگ قبر این بناها به سرقت رفته است. کوه دلو در 35 کیلومتری جنوب شیراز واقع است ، یعنی از پلیس راه شیراز- بوشهر تا کوهپایه دلو بیست دقیقه راه است. بهرغم این، شیرازیها از این کوه شناخت چندان ندارند. در شیراز منطقه سپیدان (اردکان فارس) به عنوان ییلاق شهرت فراوان دارد ولی کمتر کسی کوه دلو را، بهرغم نزدیکی راه و طبیعت منحصربهفرد آن، میشناسد. کوه دلو آخرین شاخه جنوبی جبال زاگرس است؛ یعنی جبال زاگرس با این کوه به پایان میرسد. کوه دلو با حدود 3200 متر ارتفاع از سطح دریا مرتفعترین قله جنوب شیراز است، حدود 17 هزار هکتار وسعت دارد و سرآغاز منطقهای کوهستانی، به وسعت حدود سه هزار کیلومتر مربع، است که به کوهمره سُرخی شهرت دارد. جبال کوهمره سُرخی سراسر پوشیده از جنگلهای کهن و انبوه زاگرسی و چشمه و رودخانه است و یکی از شگفتیهای طبیعت جنوب ایران بهشمار میرود. ظلالسلطان در کوه دلو به شکار رفته و در خاطرات خود آن را عجیب و کمنظیر خوانده است. پیشتر تصوّر میشد که نام «دلو» ترکی و از ریشه «دلی» به معنی «دیوانه» است. گمان میشد که طوایف ترک این نام را دادهاند و منظورشان کوه «سرکش» بوده است. آقای ایرج افشار می نویسند که، با توجه به نامهای مشابه چون «دالاهو» (کرند غرب)، نام «دلو» فارسی است. روستای دارنجان (دارنگان، دارنگون)، در کوهپایه دلو، از کهنترین روستاهای فارس است و قدمت آن به دوره ساسانی میرسد. این نام در اصل «دارگان» بوده به معنی مرکز درخت یا باغستان. نام روستای فوق در منابع سدههای اوّلیه اسلامی مندرج است.
کوهمرهٔ سرخی منطقهای باستانی در جنوب استان فارس، در شهرستان شیراز است. نام کوهمره از دوره صفویه در متون تاریخی به ثبت رسیده و ظاهراً اولین بار در روزنامه ملا جلال منجم معاصر شاه عباس کبیر به کار رفته است. این نام به منطقهای در جنوب شهر شیراز اطلاق میشود که از شرق به فیروزآباد، از غرب به کازرون و از شمال بهشیراز محدود است. منطقه کوهمره به سه ناحیه تقسیم میشود: کوهمره نودان، کوهمره جروق و کوهمره سرخی. کوهمره سرخی، که امروزه جزو شهرستان شیراز است، سرزمینی است کوهستانی و جنگلی به وسعت حدود سه هزار کیلومتر مربع که آخرین شاخه جنوبی رشتهکوههای زاگرس به شمار میرود. بلندترین قله کوهستان کوهمره سرخی کوه دلو است که حدود ۳۲۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در کوهمره سرخی طوایف کوه نشین متعددی زندگی میکنند مانند: طوایف شش گانه سرخی، طایفه بککی، طایفه سقلمهچی، طایفه آرندی. طایفه سقلمهچی از طوایف مهاجر لر است ولی بقیه طوایف بسیار کهن بوده و از گویش و فرهنگ متمایزی برخوردارند. قدمت این طوایف به «کردان فارس» دوره ساسانی میرسد در حال حاضر منطقه کوهمره سرخی از روستاهای متعددی تشکیل شدهاست و با دارا بودن جنگل بلوط از نواحی زیبای گردشگری محسوب میشود. از روستاهای این منطقه میتوان روستای ده سرو، ماصرم (سفلی و علیا)، بندویه، بهاره، کراج و ... را نام برد که از کهنترین ساکنین منطقه کوهمره سرخی میباشند. زیرا قلعههای قدیمی در نزدیکی این روستاها به چشم میخورد. روستای کراج یکی از روستاهای کوهمره سرخی است که تا به حال سه بار تغیر مکان داده است. ده اول کراج در کنار کوهی به نام مرگوون واقع شده است این ده از قدمت طولانی برخوردار است وجود قبرستانهای متعدد ونوع ساختانهای این ده بیاتگر قدمت طولانی این ده است. با توجه به حضور طوایف مختلف گویشها نیز متفاوت است ولی گویش استفاده شده ریشه در زبان پهلوی دارد. از قدیمیترین روستاهای کوهمره سرخی می توان به روستای بندویه اشاره کرد که تا به حال چندین بار نقل مکان داده شده. این روستا که در دامنه کوه بیل واقع شده پس از زلزله دهه 70 یک نقل مکان کوچیک کرد. اما سالیان دور این روستا در منطقه ای کوهستانی در ارتفاعات کوه بیل قرار داشت. هنوز آثاری از باقیمانده روستا را میتوان در آنجا مشاهده کرد که در کمال بی توجهی در حال ناپدید شدن است .آثاری چون قبرستان روستا که نشان از قدمت روستا دارد. در تقسیمات کشوری، به علت شورش سالهای ۱۳۴۱-۱۳۴۲ عشایر کوهمره سرخی، این منطقه، به دلیل همجواری با شهر شیراز، تجزیه شد و به چند دهستان تقسیم گردید به عکس منطقه کهگیلویه و بویراحمد که به علت شورش فوق و واقع بودن در حاشیه استان فارس به فرمانداری کل و سپس به استان تبدیل گردید. این تقسیم بندی سیاسی پس از انقلاب اسلامی همچنان پابرجا ماند و هم اکنون، کوهمره سرخی صرفاً به یک دهستان اطلاق میشود که جزو بخش «ارژن» است. معهذا، هنوز مردم کل منطقه و دهستانهای متعدد آن خود را دارای هویت واحد و اهل «کوهمره سرخی» میدانند.
سال هاست که دیگر ییلاق قشلاق نمی کنیم .
سالها است کومه وکپر از یاد بر ده ایم از درخت بلوط دانه ای نچیده ایم
سال هاست که دیگر نوای ساز و نقاره در عروسیهایمان شنیده نمی شود
.سال هاست که دیگر چقه و آرخالوق را در تن مردممان نمی بینیم و سال هاست که از اسب سواری و تیراندازی اثری نیست .
کلکلی بازی ، قلات بازی و تسمه بازی از یاد برده ایم بجای آن آرزوی زمین چمن و سالن کف پوش در ذهن خود پرورانده ایم
ما باعث و بانی این تغییرات هستیم یا گذر زمان . آیا ما گذشته ی بدی داشته ایم . آیا ما مردمانی ساده دل و با صفا نداشته ایم . چرا ما فرهنگمان را به فراموشی می سپاریم .
زمانی در روستا کسی که خانه می ساخت پول کارگر نمی داد مرد همسایه قاتر و استر کرایه نمی داد بابت تلیت دوغ چشم غره نمی رفت .....
از وقتی کالباس و سوسیس (فست فود)جای تلیت دوغ ، رولت و شیرنی نارگیلی ودانمارکی جای مویز و خرماوانجیر همچنین پشت میزنشینی جای کار با کلنگ وبیل گرفت بچه های ما چاق وچله شد اما هزاران درد ومرض گرفت
خیلی از جوانانمان چیزی از گذشته ی روستا نمی دانند. ما مقصریم که به جوانانمان چیزی درباره ی گذشته ی زیبایمان نگفته ایم .
بیایید ارزش های زیبای روستا و ایلمان را به جوانانمان یادآوری کنیم و بزرگ بودن گذشته مان را به انها و خودمان یاد آوری کنیم .
بگوییم زن در عروسی با لباس ترکی زیباتر است مرد روستا از نقاشی رخ بانویش در ملأ عام منزجر است و بگوییم عروسی با ساز و نقاره و رقص محلی بهتر و قشنگ تر می شود و بگوییم چوب بازی از بریک بهتر است و بگوییم که نوای خوانندگان محلی از ساسی مانکن و بقیه برای ماها بهتر است و بگوییم نی ونای به روحیه و روح ما نزدیک تر است
اهالى کوهمرهٔ سرخى به دو بخش روستائى و عشایر تقسیم مىشوند. |
عشایر بهصورت نیمهکوچنشین و کوچ احشام بهوسیلهٔ شبان زندگى مىکنند و در عین اشتغال به زراعت، گاه به باغدارى مىپردازند و دامدارى نیز نزد آنها واجد اهمیت بیشترى نسبت به روستائیان است. عشایر داراى سازمان اجتماعى قبیلهاى هستند. |
در عین حال، بهعلت شرایط کوهستانى و جنگلى منطقه، اهالى حدود ۳۰ روستا نیز شیوهٔ زیست نیمهکوچنشینى و شبانى دارند. آنها تابستانها به ارتفاعات مجاور روستاى خود مىکوچند و در سیاهچادرها زندگى مىکنند؛ ولى فاقد سازمان قبیلهاى هستند. در بعضى روستاها بقایاى نظام عشیرهاى مشاهده مىشود؛ مثلاً روستائیان شکفت (۱۷۳ خانوار) خود را عشیرهٔ واحد و از نژاد فردى به نام 'بابابیژن' مىدانند. |
اهمیت شیوهٔ زیست نیمهکوچنشینى و اقتصاد شبانى و خلق و خو و فرهنگ عشایرى در اهالى کوهمرهٔ سرخى تا به آن حد است که در گذشته 'عشایر کوهمرهٔ سرخی' (اعم از قبایل و روستائیان) در تقسیمات دولتی، یکى از ۹ واحد اصلى عشایرى فارس محسوب مىشد و در تشکیلات نظامى ـ داراى افسر انتظامات مستقل بود. |
عشایر کوهمرهٔ سرخى که داراى سازمان قبیلهاى هستند. عبارتند از: |
- ایل سرخى |
طبق آمارگیرى نگارنده، در سال ۱۳۶۵، جمعیت آنرا ۱۰۰۹ خانوار نشان مىدهد. |
- طایفهٔ سُقُلْمِهچی |
داراى سازمان قبیلهاى کاملاً مستقل و داراى مختصات خود ویژه است. شیوهٔ زیست آنها در گذشته کوچنشینى کامل بوده و ییلاق آنها کوهمره و قشلاق آنها بلوک جره بوده است که بهتدریج در دوره دودوبه (ارتفاعات غربى کوه دلو) ساکن و نیمهکوچنشین مىگردند. در سالهاى ۱۳۴۰ شمسی، روستاهاى ملاحسینى و چنارک را محل کشاورزى قرار داده و هماکنون در دودوبه، ملاحسینی، چنارک، چشمهبردی، امیرآباد و اسلامآباد مستقر هستند. اقتصاد آنها بر دامداری، زراعت، باغدارى و جنگلکاوى مبتنى است و شیوهٔ زیست آنها نیمهکوچنشینى مىباشد. |
طبق آمار سال ۱۳۲۸، جمعیت آنها حدود ۱۰۰ خانوار بوده است. امروزه بهطور تخمین، تعداد آنها را باید بیش از ۳۰۰ خانوار دانست. |
- طایفهٔ بَکَکی |
قبیلهاى کوچنشین و دامدار بوده است. ییلاق آنها کوهمرهٔ سرخى و قشلاق آنها بلوک جره است. داراى سازمان قبیلهاى و مختصات خود ویژه هستند. بهتدریج در ارتفاعات غربى کوهمرهٔ سرخى به زراعت پرداخته و نیمهکوچنشین مىشوند. هماکنون محل استقرار آنها روستاهاى سبوک، جمالی، اشکفتکر (در کوهمرهٔ سرخی) و پایتخت سلیمانى (در بلوک جزه) است. بخشى از آنها هنوز نیز زمستانها به بلوک جزه (گرمسیر) کوچ مىکنند. |
در سال ۱۳۲۸، جمعیت طایفهٔ بککى ۵۰ خانوار بوده است. امروزه، تعداد آنها را باید حداقل ۳۵۰ خانوار تخمین زد. |
- طایفهٔ آرنَدی |
در گذشته، طایفهاى کوچنشین و دامدار و داراى سازمان قبیلهاى مستقل بوده است. بهتدریج در غرب کوهمرهٔ سرخى سکنى گزیدهاند. در سال ۱۳۲۸ تعداد آنها ۸۰ خانوار بوده است. آمار سال ۱۳۶۰ جهادسازندگى تعداد ساکنان روستاى آرندى را ۷۲ خانوار نشان مىدهد. قاعدتاً جمعیت کنونى این طایفه باید بیشتر باشد. |
- طایفهٔ مالِکى |
با مشخصات طوایف پیشگفته، امروزه، بخشى کوچرو و بخشى ساکن و نیمه کوچرو هستند. قشلاق آنها حواشى دریاچهٔ پریشان و ییلاق آنها کوه بیل است. جمعیت آنها در سال ۱۳۲۸ پنجاه خانوار بوده که امروزه بیش از ۲۰۰ خانوار تخمین زده مىشود. |
علاوه بر قبایل مستقل ساکن کوهمرهٔ سرخى از سال ۱۳۳۵ بهبعد، طوایفى از ایل قشقائی، بهدلایل مختلف اقتصادى و سیاسی، در کوهمرهٔ سرخى ساکن شدهاند. |
- ایل |
ساختار اجتماعى ایل سرخی، ساختارى قبیلهاى است، یعنى ایل سرخى یک گروه اجتماعى است که از اتحاد پایدار واحدهاى خویشاوندى (عشیرهها) تشکیل شده است. آنها در سرزمین واحدى اقامت دارند، از رسوم مشترکى پیروى مىکنند و اعضاء آن داراى احساس تعلق به ایل (عرق ایلی) هستند. |
ایل سرخى یک واحد اجتماعى مستقل ایلى است و عضو واحد بزرگترى محسوب نمىشود. عشایر سرخى قیبلهٔ خود را 'ایل' مىنامیدهاند. |
- طایفه |
ایل سرخى از شش طایفه به نامهاى ناصِرو، بُگی، جیحون، جَبارزار، دِهدار، وشِکَرِه تشکیل شده است. در بنچاقهاى قدیم ایل، واحدهاى اجتاعى مذکور به نام 'طایفه' ثبت شدهاند. |
طایفه یک واحد اجتماعى مستقل است و تا سال ۱۳۴۲ ـ که ایل داراى سازمان سیاسى خود بود ـ در رأس هر طایفه یک یا دو 'بزرگ' (ریشسفید) قرار داشتهاند. از سال ۱۳۴۳ سمت کدخدائى طایفه از بین رفت، ولى هنوز نیز هر طایفه داراى بزرگان و ریشسفیدان خود است و برخى مسائل توسط آنها با 'ریشسفیدی' حل و فصل مىشود. |
طایفه، هم واحد سیاسی، هم واحد اقتصادى و هم واحد نظامى بوده است. |
- تیره و زیرتیره |
هر طایفه به چند تیره تقسیم مىشود در ایل سرخى تیره، 'اولاد' (یا 'تش' ) خوانده مىشود. تیره و واحدهاى زیر تیره (زاد و اولاد) واحدهاى سیاسى ـ اجتماعى مستقل محسوب نمىشده و بیشتر واحدهاى عشیرهاى (خویشاوندی) بودهاند، ولى در عین حال داراى کارکرد سیاسى ـ اقتصادى هستند. |
از آنجا که ساختار اجتماعى ایل سرخى مبتنى بر بافت عشیرهاى (خویشاوندی) است، لذا واحدهاى زیرطایفه، پایههاى کارکرد سیاسى ـ اقتصادى ـ نظامى طایفه محسوب شده و سازمان طایفه بر آنها استوار بوده است. در برخى طوایف بزرگ (مانند ناصرو و بگی) گاه دو یا سه کدخدا وجود داشتهاند که هریک مسئولیت تیرهٔ (اولاد) خود را بهعهده داشته است. مثلاً در سالهاى ۱۳۳۰ در طایفهٔ ناصرو دو کدخدا ( 'بزرگ' ) وجود داشته: یکى در رأس 'اولاد مولی' ، و دیگرى در رأس 'اولاد سلطون جبار' ، 'اولاد کرمعلی' مستقیماً زیرنظر رئیس ایل بوده است. |
در حل و فصل مسائل درون طایفهای، حضور 'بزرگان' اولادها در جمع 'بزرگان' طایفه الزامى است و بدون رأى آنها حل و فصل مسائل درون طایفهاى امکانپذیر نیست. |
هر تیره (اولاد) به واحدهاى زیرتیره، ابتدا 'زاد' و سپس مجدداً 'اولاد' تقسیم مىشود. |
- خونه |
واحد پایهاى در ایل سرخی، 'خانوار' (خونه) است. هر خانوار مرکب از رئیس خانوار (پدر)، همسر یا همسران، فرزندان ازدواج نکرده و گاه پدربزرگ و مادربزرگ کهنسال است. در موارد فروان، فرزندان متأهل نیز تا مدتى عضو خانوار پدر مىمانند و یک خانوار بزرگ را تشکیل مىدهند. این تجمع، پایهٔ اقتصادى نیز دارد و نیازهاى زندگى دامدارى و کشاورزى و ضرورت بهرهگیرى از نیروى کار گسترده، آن را ضرور ساخته است. |
- 'بنکو' و 'ایشوم' |
بنکو یک واژهٔ اجتماعى ـ اقتصادى است. نه یک واژهٔ خویشاوندى ـ عشیرهاى معمولاً به تجمع چند خانوار پدر تبار یک بنکو گفته مىشود. بنکو براى مشخص کردن آنها بهکار مىرود و مثلاً سه خانوار شامل خانوار پدر و خانوارهاى دو پسر متأهل او یک بنکو هستند، که به نام پدر نامیده مىشود. گاه بنکو با اولاد ۲ انطباق دارد و گاه اولاد ۲، به چند بنکو تقسیم مىشود. بنکو یک واحد اجتماعى در شیوهٔ زیست کوچنشینى محسوب مىشود و اعضاء آن با هم چادر مىزنند و میان آنها نظام تعاون و همیارى خویشاوندى برقرار است. بنکو که معمولاً از چهار ـ پنج چادر تشکیل مىشود، در شرایط عدم امنیت سیاسى یک واحد نظامى براى دفاع از احشام است. |
'ایشوم' (احشام) عبارت است از یک مجتمع چادرنشین که در کنار هم مىزیند و موقتاً تشکیل یک واحد اجتماعى را مىدهند. ایشوم گاه یک بنکو است و گاه چند بنکو. در شرایط امنیت، خانوارهائى که احشام زیاد دارند بهتنهائى ایشوم مىزنند؛ ولى در شرایط عدم امنیت دو یا سه بنکو در کنار هم چادر زده و تشکیل یک ایشوم مىدهند. ایشوم گاه به بیست چادر و بیشتر مىرسد. |
- نظام خویشاوندى ـ پدر تبارى |
نظام عشیرهاى در ایل سرخی، مبتنى بر سلسله نسب 'تک تباری' و 'پدر تباری' است. نظام عشیرهاى از طریق پدر انتقال مىیابد و سلسلهٔ تبارشناسى به نیاى واحد پدرى مىرسد. در طوایف سرخى این نیاى واحد کم و بیش روشن است. شرط عضویت در ایل سرخی، پیوند نسبى با یکى از طوایف سرخى مىباشد. البته موارد استثنائى نیز وجود دارد که خانوارهائى بدون پیوند پدر تبارى عضو ایل شدهاند. |
- مادر تبارى |
در ایل سرخی، مادر تبارى و انتساب به ایل از طریق مادر، تنها در یک مورد وجود دارد (اولاد رشیدى طایفه جیحون) |
- خویشاوندى سببى |
پایهاى بودن خویشاوندى نسبى در نظام قبیلهاى ایل سرخی، اهمیت و کارکرد اجتماعى پیوندهاى سببى را کاهش نمىدهد و خویشاوندى سببى علاوه بر کارکرد آشکار، آن ـ ازدواج ـ داراى (کارکرد نهان) مهمترى است و آن تحکیم پیوندهاى اجتماعى مىباشد این (کارکرد نهان) در (ازدواجهاى سیاسی) سران ایل یا در ازدواج بهعنوان خونبس آشکار مىشود و کارکرد سیاسى ازدواج، هدف پیوند سببى است. منبع ایل ناشناخته اثری از عبدالله شهبازی |
سکندرامان الهی در کتاب قوم لر، به این نکته اشاره نموده است که برخی از طوایف کوهمره، از زمان های باستان دراین منطقه، سکونت داشته اند. گویش آنان، برخی از ویژگی های باستانی را حفظ کرده است.
کاوه بیات در کتاب شورش عشایر، از گویش کوهمره ای، به نام گویشی از گویش های تاتی نام برده است.
در گویش دوسیرانی واژههای فارسی باستان، اوستایی و پهلوی دیده میشود كه بازمانده صرف زبان پهلوی هنوز هم رایج است.
گویش دوسیرانی از قدیمیترین گویشهای استان فارس است كه به وضوح صرف و نحو دستور زبان پهلوی ساسانی هنوز در آن استعمال میشود.
ویژگیهای دستوری
برای ساختن فعل جعلی بعد از بن مضارع شناسه (ی) به كار میرود كه بازمانده ist زبان پهلوی ساسانی است .
ترسید؛ ترسی tersi
كه در زبان پهلوی ترسِست (tarsist) بوده است.
صرف فعل گذشتۀ خوردن در گویش دوسیرانی:
ماضی ساده:
من ؛ ام خه om-kha
تو ؛ اُت خه ot-kha
او؛ اش خه osh-kha
ما ؛مو خهmoo-kha
شما ؛ تو خه too-khoa
آنها؛ شو خه shoo-kha
ماضی استمراری:
ام می خه
ات می خه
اش می خه
مو می خه
تو می خه
شو می خه
ماضی نقلی:
ام خردن
ات خردنه
اش خردن
مو خردن
تو خردن
شو خردن
ماضی بعید:
ام خردسا
ات خردسا
اش خردسا
مو خردسا
تو خردسا
شو خردسا
ماضی ابعد:
ام می خرده بدسا
ات می خرده بدسا
اش می خرده بدسا
مو می خرده بدسا
تو می خرده بدسا
شو می خرده بدسا
حال ساده:
می خورم
می خوره
می خوه
می خوروم
می خوره
می خورن
آینده:
ام ما بخورم
ات ما بخوره
اش ما بخه
مو ما بخوروم
تو ما بخوری
شو ما بخورن
امر:
بخو
نهی:
نخو
حرف «ب» كه در آخر كلمات چند حرفی فارسی بعد از «الف» بیاید و ساكن باشد در گویش دوسیرانی بدل به «واو» میشود.
خواب؛ خو xow
آفتاب؛ افتو aftow
دوشاب؛ دوشو doshow
كلمات دو حرفی كه حرف آخر آنها «ب» است به «واو» تبدیل میشود.
شب؛ شو sow
آب؛ او ow
تلفظ a در آخر واژهها به جای h صامت در اصل پسوند ag فارسی میانه بوده كه g افتاده و a هنوز تلفظ میشود. به عنوان مثال:
خانه را خانگ xana میگفتهاند.
علامت استمرار
برای ساختن فعل زمان حال به جای علامت استمرار «دارد» پیشوند هی hey یا اسی asey به كار میرود.
دارد مینویسد؛ هی مینویسه asey/hey minevise
یا آسی می نویسه....یعنی کم کم شروع به نوشتن کرده
اشما یا اشمیا بنویسه...می خواد بنویسه
منفی كردن افعال
برای منفی كردن افعال، حرف نفی نه را قبل از اسم یا صفت میآورند و فعل معین حذف میشود.
من بلد نیستم؛ مه نه بلدم mo na baladam
باید توجه داشت این نه كه برای منفی كردن به كار میرود فقط جلو افعال معین (است و هست) قرار میگیرد.(لازم است ذکر کنم شورابی ها می گن مه نمی دنم یا مه بلد نیسم)
حرف «را» كه نشانه مفعول بی واسطه (مستقیم) است همچون گویش بوشهری وجود ندارد و به جای «را» كو به كار میرود.
كتاب را بده؛ كتابكو هاده ketaba kue hade
دفتر را بیاور؛ دفتركو اسبا daftara kue osba
دراینجا کوهمره شوراب به جای کو فقط و را می آورند ...مثلا دفترو باره>>دفتر(معرفه) را بیاور
علامت جمع
در گویش شورابی بجای علامت جمع كه «ها» است، الو مورد استفاده قرار میگیرد.
كتابها؛ كتابلو ketabal
درختها؛ درختلو derakhtal
اکثر واوها به ای «I» تبدیل میشود.
بود؛ بی bi
دود؛ دید did
در لهجه شورابی هنگام صحبت كردن واژهها و اسامی را معمولا خلاصه میكنند و برای خلاصه شدن كلام همیشه چند حرف آن افتاده و مختصر میشود.
مثال:
محمد حسن= مح سن
محمد حسین=مح سین
ارغوان= اغری
سلطنت= سلی
قدرت اله = (قری)
در گویش شورابی «ن»های آخر كلمات ادا نمیشود. مثلا به نان «نو» میگویند.
نان؛ نون
دوسیران؛ دوسورو Dosorou
شوراب "شوراو
در گویش دوسیرانی همچنین جلو افعال یك «ها» یا«وا» اضافه میشود.
بکن: واکن vakan
بده؛ هاده hade
برخی از واژگان اوستایی، باستانی و پهلوی ساسانی در گویش دوسیرانی:قسمت های قرمز شده در زبان امروزی مردم کوهمره سرخی قسمت شوراب تا حالا نشنیدم ولی شاید تعدادی ازاونها باشه که من نمی دونستم وقرمز کردم.به هرحال قسمت های مشکی کاملا رایج است وبه طور وروزمره به کار می برند
اشکهل Eshkahl یعنی: صدای برخورد موجود زنده با کوه یا سنگ
ا گا اندن Aga-andan یعنی: آمادۀ شخم زدن، سفت شدن گل باران یا آب خورده
اور Awr یعنی: ابر
ایناق Eynagh یعنی: سرحال، باشکوه،
باهنده Bahondah یعنی: پرنده
برم Borm یعنی: ابرو
برهدن Borhedan یعنی: بریدن، از نفس افتادن
بلی بلی Belibeli یعنی: سوسو کردن نور
بشکدن Boshkedan یعنی: عاشق شدن
بو سمارک Boosomarak یعنی: بوی چیزهایی مثل گوشت و تخم مرغ و...
بونه Boonah یعنی: دکه، جایگاه
پره Pera یعنی: دوک
پریزه Periza یعنی: بقچه ای که در آن چیزهایی مثل داروهای محلی نگهداری می شود.
تاپندن Tapondan یعنی: حمله کردن
ترزندن Terzondan یعنی: سوزاندن مو
تلندن Tolondan یعنی: سوراخ کردن
تلواسه Talwasah یعنی: نگرانی، دلهره
تمبرک Tambarak یعنی: مسخره، طنز
تنخا Tankha یعنی: چارپا وبیشتر برای جنس ولی برای الت..ی هم بکار می رود
پشک Peshk یعنی: پخش شده
پتور Patoor یعنی: پخش شده
پرماسندن Pormasondan یعنی: خرد کردن نان تیری و ...
پس Poss یعنی: پسر
پودون Powdoon یعنی: روال عادی
پهکدن Pahkedan یعنی: ترسیدن
جمبازه Jambazah یعنی: بالا و پایین پریدن
جمندن Jomondan یعنی: پرت کردن وبیشتر برای تکان دادن بطری یا مشک برای به هم خوردن و یا برای نعره زدن برای کره گیری نیز به کار می رود
جو Joo یعنی: جدول
جیزما Jizma یعنی: زجر
چلندن Charrondan یعنی: چلاندن
چرز Charaz یعنی: خوردن تخمه و سایر آجیل ها
چهسدن Chahsadan یعنی: نشستن
چیل Chil یعنی: لب
خاشت کردن Khasht-vakandan یعنی: نشخوار کردن
خپاخپ Khepakhep یعنی: ناگهانی
خرندن Khorrondan یعنی: حمله کردن، شبیخون زدن
دالنجه Dalenja یعنی: گلاویز شدن
ددکو Dedakoo یعنی: دختر
دکدن Dakedan یعنی: لرزیدن
دکندکا Dakandaka یعنی: رسوایی
دلندن Dalondan یعنی: نشت کردن
دهت Doht یعنی: دختر
دیپ Dip یعنی: دیو
برای دیدن بقیه عکس ها بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.