کوهمره قوم پارس
یکی قومی از پارس ،کهمره نام
همه نیک سرشت و همه خوش مرام
ز اصل ونصب آريايي نژاد
چوساسا ن و آن خسرو کی قباد
همه سرزمينش خوش و خوشگوار
به صحرا وکوهش پر از چشمه سار
زمغرب رسد تا حد کازرون
شمالش زند خرک وچر مکون
جنوبش کوه گرم و سوخته چنار
زمشرق فراتر رود از کوار
زنانش به جرأت ز مردان سرند
همه پاک وجنگی و رزم آورند
چنان ببر غران به هنگام جنگ
به کوه وبه صحرا به سان پلنگ
خرامان و رقصان به آوای ساز
چونان آهوان در نشیب و فراز
به هر بیشه اش خفته شیر نری
چنان معدن و کان پر گوهری
به سر خون ماصرم گر افتد خروش
چو دیگی همه کهمره آید به جوش
وگر دشمنی قصد مسقان کند
همی دست خود شسته از جان کند
سپاه سفاک تیمور لنگ
چو آهنگ شیراز کرد هنگام جنگ
ز شيران کهمره کرد واهمه زسوی دگر برد سپاه و رمه
در اول کهمره ماصرم بود که پشت حکومت بدان گرم بود
پس آنگه کهمره شد با شکفت
که دارد همی قلعه افزون ز هفت
نژاد ی یل وسر کش و ریشه دار
فراوان در آن باغ انجیر و نار
گر آید ز اردوی سرخی غریو
به دشتی کند ترک کاشانه دیو
گذشته از ملک دولت هزار
زمردم نبود کسی جیره خوار
ز اصل ونصب آريايي نژاد
چوساسا ن و آن خسرو کی قباد
نشانش همان دره کاهنک
به زیر کربس چپ دهنوک
یکی دیگرت گر بگویم نشان همان رمز خفته در آتش نهان
که گر ناسزایی به آتش دهی زمردم دوصد نا روا بشنوی
دگر رمز سوگند ما بر اجاق
فراوان همی برج وبارو و طاق
چهارم دره دریاهک است
که در نامگذاریش دل من شک است
در آنجا مکانی به نام کیش کافریست
که گویی همه وهم و نا باوريست
که خلقی ز دست قوم عرب بدان جا گریزان شده نیمه شب
یکی دژ بسازند چنان سفت وسخت
چنان آشیان مرغ بر درخت
دگر کوه مروک پشت بکک
که سایه فکنده سر دهنوک
که مروک همان نا م مزدک بود
به یزدان پرستی همی تک بود
نداند به جز خالق و کردگار چها رفته است بر سر این دیار
که دارد بسی مردم نکته سنج
سخن نزدشان پر بها تر ز گنج
یکی کهنه قومی ایرانی است
همه گفته هاشان ساساني است
درود و سپاسم بر این مردمان
که از فر جمشید دارند
دوستان عزیز درصورتی که نام شاعر عزیز این شعر بسیار زیبا را می دانید در قسمت نظرات برای ما ارسال کنید
1-شهید ابراهیم رحمتی
2-شهید حیدر جهانخواه
3-شهید خان محمد شاه پرست
4-شهید زمان الله شاهین
5-شهید سید علی حسینی
6-شهید شیروس ممنون
7-شهید عبدالرضا کهندل نیا
8-شهید عبدالله غلامشاهی
چتربازان كه زه تياره پديدار شدند
هريكى رابه هدف مردمه شهباز خريدارشدند
تيرجان سوز بدريد دل دشمن دين
سرخيان در ره اسلام جلودار شدند
از قضا تير خريدار به بىهوده نرفت
دولت دولتيان زردرخ و زار شدند
رهبرقوم حبيب الله شهبازى بود
شاهبازان جهان در نظرش خارشدند
نام ناميست حبيب است محب احمد
برسرش نور خداپنج تنش يارشود
شاعر:روحانی گرانقدر مرحوم آیت الله نجابت
1-جاده اصلی کوهمره(نرسیده به روستای ریچی)
2-ادامه جاده(جهاد)
3-تفرجگاهی بسیار زیبا بعد از جهاد(چشمه ی جهاد)
برای دیدن عکس های دیگرمثل روستای امیرآباد،کره بس،اسلام آبادو.....بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
ننه ننه شهبازوم
کار خدا چه سازوم
بردن جعبه ی اهوازوم
شب عید و بارونی
دوتا کردن قربونی
یاد قلعه رو سنگیم
محمد خان زلف فرنگیم
آرمون،آرمون،آرمونوم
خدا نگذاشت بمونوم
آخ سی طیفه ی ویلونوم
سلام ای مورجان*
پیام من به مردان غیورش،به زنان زیباوبا عفافش/
به سختکوشان روزان گرمش،به بیداران شب های سردش/
عجب خاک حاصلخیزداری تو/
هزاران کشت مرغوب داری تو/
هوایت پاک و معتدل به تن نوازست/
رازتندرستی مردمانت همینست/
زهرجای جهان سفرداشتم درجوانی/
ندیدم ملتی خوشرو با این مهربانی/
همین بس باشد دریراقم/
که من اهل مورجانم/
سخن ازپاکی دلهای مردمت دارم /
حکایت ز جنگهای مردان درخاک خفته ات دارم/
چه جانانه نبرد داشتند با اغیار/
نترسیدند از صدای غرش کنبار/
چنان راندند دشمن ازتپه ودشت/
که تادوران زچشمان خوارگشت/
بزرگانت چوقبله پرستشگاه من/
فدای تربت پاکت همه جسم و جان من/
شاعر:هادی شجاعی
برخی عادتها و آداب و رسوم قشقائیها:
قشقائیها مردمانی سرخوش و دلشادند. به جشن، پا کوبی و رقص بسیار علاقمندند و از اندوه و سوگواری گریزان. در تمام سال تنها در ده روز آغاز محرم سوگواری میکنند. در جشنها و عروسیها رقص چوبی(گروهی) زنان و مردان قشقائی بسیار زیبا و جالب است. در این جشنها زنان و مردان هر یک دو دستمال در دست می گیرند و پیرامون یک دایره بزرگ می ایستند و با آهنگ کرنا و دهل دستمالها را تکان می دهند و با حرکات موزون پیش می روند در رقص «دَرْمَرو» یا چوب بازی نیز، مردان دوتا دو تا و به نوبت با چوبهای کوتاه و بلندی که در دست دارند به آهنگ ساز و دهل با یکدیگر میرقصند مبارزه میکنند. از این رقصها در مراسم عروسی قشقائیها به تفصیل سخن خواهیم گفت.
قشقائیها به نوشیدن چای علاقة بسیاری دارند و فرزندان خود را از کودکی به خوراکهای عمومی قشقائی است. قشقائیها به کشیدن قلیان بسیار علاقهمندند تنها مردان طایفه دره شوری به جای قلیان از چپق استفاده میکنند.
مردم ایل فرمانگزار و مطیع دستور خانها هستند و هیچ قانونی را بالاتر از فرمان خان خود نمیدانند. هر گاه یکی از خانها یا کلانترها بمیرد غوغای عجیبی در ایل و طایفة او برپا می شود. قشقائیها در مرگ عزیزان و فرزندان خود کمتر از مرگ خان یا کلانتر خود متأثر می شوند. گورستانهای قشقائی در سر راه کوچ ایل فرار گرفته تا هنگام کوچ بتوانند برای مردگان خود فاتحه ای بخوانند.
به سبب علاقه ای که به خانهای خود دارند برای آنها آرامگاههای باشکوه و استوار می سازند که سالیان دراز پابرجا می ماند و هر سال هنگام کوچ قبر آنها را زیارت می نمایند.
آرامگاه عده ای از سران ایل قشقائی بویژه خانهای طایفة کشکولی در دامنة با صفای شاهدایِ اردکان با سنگ و شیروانی به سبک مزار حافظ ساخته شده و نظر بیننده را به خود جلب میکند.
بیشتر قشقائیها مردمانی بلند قامت و خوش صورت و دلاورند. چهرة آنها گندمگون چشمانشان سیاه یا میشی و مویشان مشکی است. در میان طایفة فارسیمدان و درة شوری گروهی سفید پوست با موی زرد یا بور نیز دیده می شوند. زنان قشقائی هرگز آرایش نمیکنند. تنها فرق زنان با دختران «چتر زلف» زنهاست. هنگام عروسی برای آرایش عروس این چتر زلف را درست میکنند. مردان قشقائی همیشه صورت خود را می تراشند و به سبیل گذاشتن چندان گرایش ندارند.
تمام قشقائیها شیعة جعفری هستند و به آداب و رسوم خود علاقهمندند. زبان اصلی و مادری قشقائیها ترکی (ترکی قشقایی) است البته اکثرآ فارسی را میدانند.
دستور زبان و فرهنگ واژاه های کوهمره سرخی منتشر شد |
معرفی کتاب |
اندیشیدن به لهجههای محلی، معمولاً تداعیگر مقولهی گویش یا گونههای زبانی است. این اصطلاح در حقیقت به شـکلهایی از یک زبان گفته میشود که در موقعیتی به کار میروند.
باری ارزش زبانی، زبانشناختی و گویشپژوهانه، تنها اهمیت این کتاب نیست و شاید جنبهی دیگر اهمیت آن، یعنی بعد فرهنگی، حتی از بعد زبانی نیز مهمتر باشد.
دستور زبان و فرهنگ واژه های کوهمره سرخی، نام اثری تازه است که به کوشش دکتر سعید حسام پور و عظیم جباره به زیور چاپ آراسته گشته است.
این اثر، اتفاق خجستهای است که به مدد کیمیای کتابت به حفظ بخشی ارزنده از میراث معنوی و غیرملموس، یعنی زبان و فرهنگ ناحیهی کوهمره سرخی و حومهی آن با روش و قالبی علمی اهتمام ورزیده است.
دستور زبان و فرهنگ واژه های کوهمره سرخی، در 264 صفحه، قطع وزیری با تیراژ 1000 نسخه در اول دیماه 1390 منتشر و در دسترس علاقمندان، فرهنگوران و پارسیان کتاب دوست قرار گرفت.
علاقمندان می توانند این کتاب را در کنار دیگر انتشارات بنیاد فارس شناسی از غرفه تازه های نشر این مؤسسه واقع در مجموعه تاریخی زینت الملک تهیه نمایند. |
برای دیدن ادامه عکس ها بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.
جهت دبدن بقیه عکس ها بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
در بعضی از وبلاگ که در مورد کوهمره مشاهده کردم..واقعا متاسف شدم برای دوستان که هدف خود را گم کردند.....اگر وبلاگ برای معرفی فرهنگ کوهمره است پس این مطالب وعکس های زشت وزننده چیست...دوستان هدف خود را گم نکنید..مهم مطالب زیاد گذاشتن در وبلاگ نیست ،بلکه مهم مطالبی است که دهستان عزیزمان را به همه ایرانیان معرفی کنیم.
برای مشاهده بقیه عکس ها بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.
خواص انار
یه لقمه نون.یه کاسه ماست
یه عشق پاک.یه حرف راست
مرام ما کوهمره ی هاست.
کوهمرهٔ سرخی منطقهای باستانی در جنوب استان فارس، در شهرستان شیراز است. نام کوهمره از دوره صفویه در متون تاریخی به ثبت رسیده و ظاهراً اولین بار در روزنامه ملا جلال منجم معاصر شاه عباس کبیر به کار رفته است. این نام به منطقهای در جنوب شهر شیراز اطلاق میشود که از شرق به فیروزآباد، از غرب به کازرون و از شمال بهشیراز محدود است. منطقه کوهمره به سه ناحیه تقسیم میشود: کوهمره نودان، کوهمره جروق و کوهمره سرخی. کوهمره سرخی، که امروزه جزو شهرستان شیراز است، سرزمینی است کوهستانی و جنگلی به وسعت حدود سه هزار کیلومتر مربع که آخرین شاخه جنوبی رشتهکوههای زاگرس به شمار میرود. بلندترین قله کوهستان کوهمره سرخی کوه دلو است که حدود ۳۲۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در کوهمره سرخی طوایف کوه نشین متعددی زندگی میکنند مانند: طوایف شش گانه سرخی، طایفه بککی، طایفه سقلمهچی، طایفه آرندی. طایفه سقلمهچی از طوایف مهاجر لر است ولی بقیه طوایف بسیار کهن بوده و از گویش و فرهنگ متمایزی برخوردارند. قدمت این طوایف به «کردان فارس» دوره ساسانی میرسد در حال حاضر منطقه کوهمره سرخی از روستاهای متعددی تشکیل شدهاست و با دارا بودن جنگل بلوط از نواحی زیبای گردشگری محسوب میشود. از روستاهای این منطقه میتوان روستای ده سرو، ماصرم (سفلی و علیا)، بندویه، بهاره، کراج و ... را نام برد که از کهنترین ساکنین منطقه کوهمره سرخی میباشند. زیرا قلعههای قدیمی در نزدیکی این روستاها به چشم میخورد. روستای کراج یکی از روستاهای کوهمره سرخی است که تا به حال سه بار تغیر مکان داده است. ده اول کراج در کنار کوهی به نام مرگوون واقع شده است این ده از قدمت طولانی برخوردار است وجود قبرستانهای متعدد ونوع ساختانهای این ده بیاتگر قدمت طولانی این ده است. با توجه به حضور طوایف مختلف گویشها نیز متفاوت است ولی گویش استفاده شده ریشه در زبان پهلوی دارد. از قدیمیترین روستاهای کوهمره سرخی می توان به روستای بندویه اشاره کرد که تا به حال چندین بار نقل مکان داده شده. این روستا که در دامنه کوه بیل واقع شده پس از زلزله دهه 70 یک نقل مکان کوچیک کرد. اما سالیان دور این روستا در منطقه ای کوهستانی در ارتفاعات کوه بیل قرار داشت. هنوز آثاری از باقیمانده روستا را میتوان در آنجا مشاهده کرد که در کمال بی توجهی در حال ناپدید شدن است .آثاری چون قبرستان روستا که نشان از قدمت روستا دارد. در تقسیمات کشوری، به علت شورش سالهای ۱۳۴۱-۱۳۴۲ عشایر کوهمره سرخی، این منطقه، به دلیل همجواری با شهر شیراز، تجزیه شد و به چند دهستان تقسیم گردید به عکس منطقه کهگیلویه و بویراحمد که به علت شورش فوق و واقع بودن در حاشیه استان فارس به فرمانداری کل و سپس به استان تبدیل گردید. این تقسیم بندی سیاسی پس از انقلاب اسلامی همچنان پابرجا ماند و هم اکنون، کوهمره سرخی صرفاً به یک دهستان اطلاق میشود که جزو بخش «ارژن» است. معهذا، هنوز مردم کل منطقه و دهستانهای متعدد آن خود را دارای هویت واحد و اهل «کوهمره سرخی» میدانند.
سال هاست که دیگر ییلاق قشلاق نمی کنیم .
سالها است کومه وکپر از یاد بر ده ایم از درخت بلوط دانه ای نچیده ایم
سال هاست که دیگر نوای ساز و نقاره در عروسیهایمان شنیده نمی شود
.سال هاست که دیگر چقه و آرخالوق را در تن مردممان نمی بینیم و سال هاست که از اسب سواری و تیراندازی اثری نیست .
کلکلی بازی ، قلات بازی و تسمه بازی از یاد برده ایم بجای آن آرزوی زمین چمن و سالن کف پوش در ذهن خود پرورانده ایم
ما باعث و بانی این تغییرات هستیم یا گذر زمان . آیا ما گذشته ی بدی داشته ایم . آیا ما مردمانی ساده دل و با صفا نداشته ایم . چرا ما فرهنگمان را به فراموشی می سپاریم .
زمانی در روستا کسی که خانه می ساخت پول کارگر نمی داد مرد همسایه قاتر و استر کرایه نمی داد بابت تلیت دوغ چشم غره نمی رفت .....
از وقتی کالباس و سوسیس (فست فود)جای تلیت دوغ ، رولت و شیرنی نارگیلی ودانمارکی جای مویز و خرماوانجیر همچنین پشت میزنشینی جای کار با کلنگ وبیل گرفت بچه های ما چاق وچله شد اما هزاران درد ومرض گرفت
خیلی از جوانانمان چیزی از گذشته ی روستا نمی دانند. ما مقصریم که به جوانانمان چیزی درباره ی گذشته ی زیبایمان نگفته ایم .
بیایید ارزش های زیبای روستا و ایلمان را به جوانانمان یادآوری کنیم و بزرگ بودن گذشته مان را به انها و خودمان یاد آوری کنیم .
بگوییم زن در عروسی با لباس ترکی زیباتر است مرد روستا از نقاشی رخ بانویش در ملأ عام منزجر است و بگوییم عروسی با ساز و نقاره و رقص محلی بهتر و قشنگ تر می شود و بگوییم چوب بازی از بریک بهتر است و بگوییم که نوای خوانندگان محلی از ساسی مانکن و بقیه برای ماها بهتر است و بگوییم نی ونای به روحیه و روح ما نزدیک تر است
اهالى کوهمرهٔ سرخى به دو بخش روستائى و عشایر تقسیم مىشوند. |
عشایر بهصورت نیمهکوچنشین و کوچ احشام بهوسیلهٔ شبان زندگى مىکنند و در عین اشتغال به زراعت، گاه به باغدارى مىپردازند و دامدارى نیز نزد آنها واجد اهمیت بیشترى نسبت به روستائیان است. عشایر داراى سازمان اجتماعى قبیلهاى هستند. |
در عین حال، بهعلت شرایط کوهستانى و جنگلى منطقه، اهالى حدود ۳۰ روستا نیز شیوهٔ زیست نیمهکوچنشینى و شبانى دارند. آنها تابستانها به ارتفاعات مجاور روستاى خود مىکوچند و در سیاهچادرها زندگى مىکنند؛ ولى فاقد سازمان قبیلهاى هستند. در بعضى روستاها بقایاى نظام عشیرهاى مشاهده مىشود؛ مثلاً روستائیان شکفت (۱۷۳ خانوار) خود را عشیرهٔ واحد و از نژاد فردى به نام 'بابابیژن' مىدانند. |
اهمیت شیوهٔ زیست نیمهکوچنشینى و اقتصاد شبانى و خلق و خو و فرهنگ عشایرى در اهالى کوهمرهٔ سرخى تا به آن حد است که در گذشته 'عشایر کوهمرهٔ سرخی' (اعم از قبایل و روستائیان) در تقسیمات دولتی، یکى از ۹ واحد اصلى عشایرى فارس محسوب مىشد و در تشکیلات نظامى ـ داراى افسر انتظامات مستقل بود. |
عشایر کوهمرهٔ سرخى که داراى سازمان قبیلهاى هستند. عبارتند از: |
- ایل سرخى |
طبق آمارگیرى نگارنده، در سال ۱۳۶۵، جمعیت آنرا ۱۰۰۹ خانوار نشان مىدهد. |
- طایفهٔ سُقُلْمِهچی |
داراى سازمان قبیلهاى کاملاً مستقل و داراى مختصات خود ویژه است. شیوهٔ زیست آنها در گذشته کوچنشینى کامل بوده و ییلاق آنها کوهمره و قشلاق آنها بلوک جره بوده است که بهتدریج در دوره دودوبه (ارتفاعات غربى کوه دلو) ساکن و نیمهکوچنشین مىگردند. در سالهاى ۱۳۴۰ شمسی، روستاهاى ملاحسینى و چنارک را محل کشاورزى قرار داده و هماکنون در دودوبه، ملاحسینی، چنارک، چشمهبردی، امیرآباد و اسلامآباد مستقر هستند. اقتصاد آنها بر دامداری، زراعت، باغدارى و جنگلکاوى مبتنى است و شیوهٔ زیست آنها نیمهکوچنشینى مىباشد. |
طبق آمار سال ۱۳۲۸، جمعیت آنها حدود ۱۰۰ خانوار بوده است. امروزه بهطور تخمین، تعداد آنها را باید بیش از ۳۰۰ خانوار دانست. |
- طایفهٔ بَکَکی |
قبیلهاى کوچنشین و دامدار بوده است. ییلاق آنها کوهمرهٔ سرخى و قشلاق آنها بلوک جره است. داراى سازمان قبیلهاى و مختصات خود ویژه هستند. بهتدریج در ارتفاعات غربى کوهمرهٔ سرخى به زراعت پرداخته و نیمهکوچنشین مىشوند. هماکنون محل استقرار آنها روستاهاى سبوک، جمالی، اشکفتکر (در کوهمرهٔ سرخی) و پایتخت سلیمانى (در بلوک جزه) است. بخشى از آنها هنوز نیز زمستانها به بلوک جزه (گرمسیر) کوچ مىکنند. |
در سال ۱۳۲۸، جمعیت طایفهٔ بککى ۵۰ خانوار بوده است. امروزه، تعداد آنها را باید حداقل ۳۵۰ خانوار تخمین زد. |
- طایفهٔ آرنَدی |
در گذشته، طایفهاى کوچنشین و دامدار و داراى سازمان قبیلهاى مستقل بوده است. بهتدریج در غرب کوهمرهٔ سرخى سکنى گزیدهاند. در سال ۱۳۲۸ تعداد آنها ۸۰ خانوار بوده است. آمار سال ۱۳۶۰ جهادسازندگى تعداد ساکنان روستاى آرندى را ۷۲ خانوار نشان مىدهد. قاعدتاً جمعیت کنونى این طایفه باید بیشتر باشد. |
- طایفهٔ مالِکى |
با مشخصات طوایف پیشگفته، امروزه، بخشى کوچرو و بخشى ساکن و نیمه کوچرو هستند. قشلاق آنها حواشى دریاچهٔ پریشان و ییلاق آنها کوه بیل است. جمعیت آنها در سال ۱۳۲۸ پنجاه خانوار بوده که امروزه بیش از ۲۰۰ خانوار تخمین زده مىشود. |
علاوه بر قبایل مستقل ساکن کوهمرهٔ سرخى از سال ۱۳۳۵ بهبعد، طوایفى از ایل قشقائی، بهدلایل مختلف اقتصادى و سیاسی، در کوهمرهٔ سرخى ساکن شدهاند. |
- ایل |
ساختار اجتماعى ایل سرخی، ساختارى قبیلهاى است، یعنى ایل سرخى یک گروه اجتماعى است که از اتحاد پایدار واحدهاى خویشاوندى (عشیرهها) تشکیل شده است. آنها در سرزمین واحدى اقامت دارند، از رسوم مشترکى پیروى مىکنند و اعضاء آن داراى احساس تعلق به ایل (عرق ایلی) هستند. |
ایل سرخى یک واحد اجتماعى مستقل ایلى است و عضو واحد بزرگترى محسوب نمىشود. عشایر سرخى قیبلهٔ خود را 'ایل' مىنامیدهاند. |
- طایفه |
ایل سرخى از شش طایفه به نامهاى ناصِرو، بُگی، جیحون، جَبارزار، دِهدار، وشِکَرِه تشکیل شده است. در بنچاقهاى قدیم ایل، واحدهاى اجتاعى مذکور به نام 'طایفه' ثبت شدهاند. |
طایفه یک واحد اجتماعى مستقل است و تا سال ۱۳۴۲ ـ که ایل داراى سازمان سیاسى خود بود ـ در رأس هر طایفه یک یا دو 'بزرگ' (ریشسفید) قرار داشتهاند. از سال ۱۳۴۳ سمت کدخدائى طایفه از بین رفت، ولى هنوز نیز هر طایفه داراى بزرگان و ریشسفیدان خود است و برخى مسائل توسط آنها با 'ریشسفیدی' حل و فصل مىشود. |
طایفه، هم واحد سیاسی، هم واحد اقتصادى و هم واحد نظامى بوده است. |
- تیره و زیرتیره |
هر طایفه به چند تیره تقسیم مىشود در ایل سرخى تیره، 'اولاد' (یا 'تش' ) خوانده مىشود. تیره و واحدهاى زیر تیره (زاد و اولاد) واحدهاى سیاسى ـ اجتماعى مستقل محسوب نمىشده و بیشتر واحدهاى عشیرهاى (خویشاوندی) بودهاند، ولى در عین حال داراى کارکرد سیاسى ـ اقتصادى هستند. |
از آنجا که ساختار اجتماعى ایل سرخى مبتنى بر بافت عشیرهاى (خویشاوندی) است، لذا واحدهاى زیرطایفه، پایههاى کارکرد سیاسى ـ اقتصادى ـ نظامى طایفه محسوب شده و سازمان طایفه بر آنها استوار بوده است. در برخى طوایف بزرگ (مانند ناصرو و بگی) گاه دو یا سه کدخدا وجود داشتهاند که هریک مسئولیت تیرهٔ (اولاد) خود را بهعهده داشته است. مثلاً در سالهاى ۱۳۳۰ در طایفهٔ ناصرو دو کدخدا ( 'بزرگ' ) وجود داشته: یکى در رأس 'اولاد مولی' ، و دیگرى در رأس 'اولاد سلطون جبار' ، 'اولاد کرمعلی' مستقیماً زیرنظر رئیس ایل بوده است. |
در حل و فصل مسائل درون طایفهای، حضور 'بزرگان' اولادها در جمع 'بزرگان' طایفه الزامى است و بدون رأى آنها حل و فصل مسائل درون طایفهاى امکانپذیر نیست. |
هر تیره (اولاد) به واحدهاى زیرتیره، ابتدا 'زاد' و سپس مجدداً 'اولاد' تقسیم مىشود. |
- خونه |
واحد پایهاى در ایل سرخی، 'خانوار' (خونه) است. هر خانوار مرکب از رئیس خانوار (پدر)، همسر یا همسران، فرزندان ازدواج نکرده و گاه پدربزرگ و مادربزرگ کهنسال است. در موارد فروان، فرزندان متأهل نیز تا مدتى عضو خانوار پدر مىمانند و یک خانوار بزرگ را تشکیل مىدهند. این تجمع، پایهٔ اقتصادى نیز دارد و نیازهاى زندگى دامدارى و کشاورزى و ضرورت بهرهگیرى از نیروى کار گسترده، آن را ضرور ساخته است. |
- 'بنکو' و 'ایشوم' |
بنکو یک واژهٔ اجتماعى ـ اقتصادى است. نه یک واژهٔ خویشاوندى ـ عشیرهاى معمولاً به تجمع چند خانوار پدر تبار یک بنکو گفته مىشود. بنکو براى مشخص کردن آنها بهکار مىرود و مثلاً سه خانوار شامل خانوار پدر و خانوارهاى دو پسر متأهل او یک بنکو هستند، که به نام پدر نامیده مىشود. گاه بنکو با اولاد ۲ انطباق دارد و گاه اولاد ۲، به چند بنکو تقسیم مىشود. بنکو یک واحد اجتماعى در شیوهٔ زیست کوچنشینى محسوب مىشود و اعضاء آن با هم چادر مىزنند و میان آنها نظام تعاون و همیارى خویشاوندى برقرار است. بنکو که معمولاً از چهار ـ پنج چادر تشکیل مىشود، در شرایط عدم امنیت سیاسى یک واحد نظامى براى دفاع از احشام است. |
'ایشوم' (احشام) عبارت است از یک مجتمع چادرنشین که در کنار هم مىزیند و موقتاً تشکیل یک واحد اجتماعى را مىدهند. ایشوم گاه یک بنکو است و گاه چند بنکو. در شرایط امنیت، خانوارهائى که احشام زیاد دارند بهتنهائى ایشوم مىزنند؛ ولى در شرایط عدم امنیت دو یا سه بنکو در کنار هم چادر زده و تشکیل یک ایشوم مىدهند. ایشوم گاه به بیست چادر و بیشتر مىرسد. |
- نظام خویشاوندى ـ پدر تبارى |
نظام عشیرهاى در ایل سرخی، مبتنى بر سلسله نسب 'تک تباری' و 'پدر تباری' است. نظام عشیرهاى از طریق پدر انتقال مىیابد و سلسلهٔ تبارشناسى به نیاى واحد پدرى مىرسد. در طوایف سرخى این نیاى واحد کم و بیش روشن است. شرط عضویت در ایل سرخی، پیوند نسبى با یکى از طوایف سرخى مىباشد. البته موارد استثنائى نیز وجود دارد که خانوارهائى بدون پیوند پدر تبارى عضو ایل شدهاند. |
- مادر تبارى |
در ایل سرخی، مادر تبارى و انتساب به ایل از طریق مادر، تنها در یک مورد وجود دارد (اولاد رشیدى طایفه جیحون) |
- خویشاوندى سببى |
پایهاى بودن خویشاوندى نسبى در نظام قبیلهاى ایل سرخی، اهمیت و کارکرد اجتماعى پیوندهاى سببى را کاهش نمىدهد و خویشاوندى سببى علاوه بر کارکرد آشکار، آن ـ ازدواج ـ داراى (کارکرد نهان) مهمترى است و آن تحکیم پیوندهاى اجتماعى مىباشد این (کارکرد نهان) در (ازدواجهاى سیاسی) سران ایل یا در ازدواج بهعنوان خونبس آشکار مىشود و کارکرد سیاسى ازدواج، هدف پیوند سببى است. منبع ایل ناشناخته اثری از عبدالله شهبازی |
سکندرامان الهی در کتاب قوم لر، به این نکته اشاره نموده است که برخی از طوایف کوهمره، از زمان های باستان دراین منطقه، سکونت داشته اند. گویش آنان، برخی از ویژگی های باستانی را حفظ کرده است.
کاوه بیات در کتاب شورش عشایر، از گویش کوهمره ای، به نام گویشی از گویش های تاتی نام برده است.
در گویش دوسیرانی واژههای فارسی باستان، اوستایی و پهلوی دیده میشود كه بازمانده صرف زبان پهلوی هنوز هم رایج است.
گویش دوسیرانی از قدیمیترین گویشهای استان فارس است كه به وضوح صرف و نحو دستور زبان پهلوی ساسانی هنوز در آن استعمال میشود.
ویژگیهای دستوری
برای ساختن فعل جعلی بعد از بن مضارع شناسه (ی) به كار میرود كه بازمانده ist زبان پهلوی ساسانی است .
ترسید؛ ترسی tersi
كه در زبان پهلوی ترسِست (tarsist) بوده است.
صرف فعل گذشتۀ خوردن در گویش دوسیرانی:
ماضی ساده:
من ؛ ام خه om-kha
تو ؛ اُت خه ot-kha
او؛ اش خه osh-kha
ما ؛مو خهmoo-kha
شما ؛ تو خه too-khoa
آنها؛ شو خه shoo-kha
ماضی استمراری:
ام می خه
ات می خه
اش می خه
مو می خه
تو می خه
شو می خه
ماضی نقلی:
ام خردن
ات خردنه
اش خردن
مو خردن
تو خردن
شو خردن
ماضی بعید:
ام خردسا
ات خردسا
اش خردسا
مو خردسا
تو خردسا
شو خردسا
ماضی ابعد:
ام می خرده بدسا
ات می خرده بدسا
اش می خرده بدسا
مو می خرده بدسا
تو می خرده بدسا
شو می خرده بدسا
حال ساده:
می خورم
می خوره
می خوه
می خوروم
می خوره
می خورن
آینده:
ام ما بخورم
ات ما بخوره
اش ما بخه
مو ما بخوروم
تو ما بخوری
شو ما بخورن
امر:
بخو
نهی:
نخو
حرف «ب» كه در آخر كلمات چند حرفی فارسی بعد از «الف» بیاید و ساكن باشد در گویش دوسیرانی بدل به «واو» میشود.
خواب؛ خو xow
آفتاب؛ افتو aftow
دوشاب؛ دوشو doshow
كلمات دو حرفی كه حرف آخر آنها «ب» است به «واو» تبدیل میشود.
شب؛ شو sow
آب؛ او ow
تلفظ a در آخر واژهها به جای h صامت در اصل پسوند ag فارسی میانه بوده كه g افتاده و a هنوز تلفظ میشود. به عنوان مثال:
خانه را خانگ xana میگفتهاند.
علامت استمرار
برای ساختن فعل زمان حال به جای علامت استمرار «دارد» پیشوند هی hey یا اسی asey به كار میرود.
دارد مینویسد؛ هی مینویسه asey/hey minevise
یا آسی می نویسه....یعنی کم کم شروع به نوشتن کرده
اشما یا اشمیا بنویسه...می خواد بنویسه
منفی كردن افعال
برای منفی كردن افعال، حرف نفی نه را قبل از اسم یا صفت میآورند و فعل معین حذف میشود.
من بلد نیستم؛ مه نه بلدم mo na baladam
باید توجه داشت این نه كه برای منفی كردن به كار میرود فقط جلو افعال معین (است و هست) قرار میگیرد.(لازم است ذکر کنم شورابی ها می گن مه نمی دنم یا مه بلد نیسم)
حرف «را» كه نشانه مفعول بی واسطه (مستقیم) است همچون گویش بوشهری وجود ندارد و به جای «را» كو به كار میرود.
كتاب را بده؛ كتابكو هاده ketaba kue hade
دفتر را بیاور؛ دفتركو اسبا daftara kue osba
دراینجا کوهمره شوراب به جای کو فقط و را می آورند ...مثلا دفترو باره>>دفتر(معرفه) را بیاور
علامت جمع
در گویش شورابی بجای علامت جمع كه «ها» است، الو مورد استفاده قرار میگیرد.
كتابها؛ كتابلو ketabal
درختها؛ درختلو derakhtal
اکثر واوها به ای «I» تبدیل میشود.
بود؛ بی bi
دود؛ دید did
در لهجه شورابی هنگام صحبت كردن واژهها و اسامی را معمولا خلاصه میكنند و برای خلاصه شدن كلام همیشه چند حرف آن افتاده و مختصر میشود.
مثال:
محمد حسن= مح سن
محمد حسین=مح سین
ارغوان= اغری
سلطنت= سلی
قدرت اله = (قری)
در گویش شورابی «ن»های آخر كلمات ادا نمیشود. مثلا به نان «نو» میگویند.
نان؛ نون
دوسیران؛ دوسورو Dosorou
شوراب "شوراو
در گویش دوسیرانی همچنین جلو افعال یك «ها» یا«وا» اضافه میشود.
بکن: واکن vakan
بده؛ هاده hade
برخی از واژگان اوستایی، باستانی و پهلوی ساسانی در گویش دوسیرانی:قسمت های قرمز شده در زبان امروزی مردم کوهمره سرخی قسمت شوراب تا حالا نشنیدم ولی شاید تعدادی ازاونها باشه که من نمی دونستم وقرمز کردم.به هرحال قسمت های مشکی کاملا رایج است وبه طور وروزمره به کار می برند
اشکهل Eshkahl یعنی: صدای برخورد موجود زنده با کوه یا سنگ
ا گا اندن Aga-andan یعنی: آمادۀ شخم زدن، سفت شدن گل باران یا آب خورده
اور Awr یعنی: ابر
ایناق Eynagh یعنی: سرحال، باشکوه،
باهنده Bahondah یعنی: پرنده
برم Borm یعنی: ابرو
برهدن Borhedan یعنی: بریدن، از نفس افتادن
بلی بلی Belibeli یعنی: سوسو کردن نور
بشکدن Boshkedan یعنی: عاشق شدن
بو سمارک Boosomarak یعنی: بوی چیزهایی مثل گوشت و تخم مرغ و...
بونه Boonah یعنی: دکه، جایگاه
پره Pera یعنی: دوک
پریزه Periza یعنی: بقچه ای که در آن چیزهایی مثل داروهای محلی نگهداری می شود.
تاپندن Tapondan یعنی: حمله کردن
ترزندن Terzondan یعنی: سوزاندن مو
تلندن Tolondan یعنی: سوراخ کردن
تلواسه Talwasah یعنی: نگرانی، دلهره
تمبرک Tambarak یعنی: مسخره، طنز
تنخا Tankha یعنی: چارپا وبیشتر برای جنس ولی برای الت..ی هم بکار می رود
پشک Peshk یعنی: پخش شده
پتور Patoor یعنی: پخش شده
پرماسندن Pormasondan یعنی: خرد کردن نان تیری و ...
پس Poss یعنی: پسر
پودون Powdoon یعنی: روال عادی
پهکدن Pahkedan یعنی: ترسیدن
جمبازه Jambazah یعنی: بالا و پایین پریدن
جمندن Jomondan یعنی: پرت کردن وبیشتر برای تکان دادن بطری یا مشک برای به هم خوردن و یا برای نعره زدن برای کره گیری نیز به کار می رود
جو Joo یعنی: جدول
جیزما Jizma یعنی: زجر
چلندن Charrondan یعنی: چلاندن
چرز Charaz یعنی: خوردن تخمه و سایر آجیل ها
چهسدن Chahsadan یعنی: نشستن
چیل Chil یعنی: لب
خاشت کردن Khasht-vakandan یعنی: نشخوار کردن
خپاخپ Khepakhep یعنی: ناگهانی
خرندن Khorrondan یعنی: حمله کردن، شبیخون زدن
دالنجه Dalenja یعنی: گلاویز شدن
ددکو Dedakoo یعنی: دختر
دکدن Dakedan یعنی: لرزیدن
دکندکا Dakandaka یعنی: رسوایی
دلندن Dalondan یعنی: نشت کردن
دهت Doht یعنی: دختر
دیپ Dip یعنی: دیو
کوهمره سرخی
منبع :گنجینه گویش شناسی فارسی تالیف عبدوالنبی سلامی، وحاج میرزا حسن،فارسنامه ناصری ..ص 1500
((از سرد سیرات فارس،میانه ی مغرب وجنوب شیراز است .درازای ان از روستای چنار سوخته تا کودیان 17فرسخ است.وپهنای ان ازخانه خویس تا کوهزرگ 5 فرسخ استازجانب مشرق به بلوک خواجه وبلوک سیاخ وازنواحی حومه ی شیراز واز طرف شمال باز به نواحی شیراز وبلوک اردکان ونواحی ممسنی وازسمت غرب به نواحی کازرون وبلوک جره واز جانب جنوب به بلوک فراشبندتمام این بلوک در کوهستان برف نشین بارانی قرار گرفته است.
چشمه های شیران ورودخانه های گوارا دارد...و زمین کشت کاری این بلوک کم است ودر کنار رودخانه ها گندم وبرنج می کارند.جنگل های کوهستان این بلوک شامل در ختان بلوط و بن وبادام کوهی است.هیزم وزغال شهر شیراز را ااین بلوک می اورند. و قصبه این بلوک روستای شکفت است.که مشتمل بر41 روستای اباد از جمله: اب سرد، پراشکفت، بگدانه، بندویه، بنستان، بهاره، چار مکان، خانه خویس، خبره، خرگ، دادنجان، دریاهک، دشت ارجن(ارژن)، دودویه، ده سرو، ده لری، ده مسغان، ده نمک، رجی، رمغان، ریگستان، زنیلن، سبوک، سرخی، سرداب شکفت، قلعه مشیر، کراج، کرگاو، کمیلی، کودیان، کوزرگ، ماصرم، مله گاو، مورنجان ومیگلی است.)
امروزه گستره ی کوهمره سرخی به دودهستان کوهمره سرخی وسیاخ محدود می شود که اغلب روستاهای ان به دلیل دوری از امکانات ارتباطی وصعب العبور بودن راه ونداشتن اب کافی وزمین مناسب،از محل اصلی نقل مکان کرده اندودر کنار رودخانه هاوزمین های هموارترمسکن گزیده اند.از جمله ی این روستاها می توان به یچی، کوزرگ، ماصرم، ده سرو، مسقان(ده مسغان و ده لری)، و...اشاره کرد.علاوه بر اینها تعدادی روستای جدیدی نیز در این منطقه بوجد امده اندکه سابقه ی انها به چند دهه ی اخیر میرسد.
علاوه بر مردم یکجا نشین کوهمره سرخی، گروهی عشایر نیز در منطقه کوهمره سرخی زندگی می کنند که به صورت نیمه کوچی زندگی می کنند که در عین اشتغال به زراعت، به دامداری مشغولند.عشایر کوهمره سرخی که دارای سازمان قبیله ای هستند عبارتند از:ایل سرخی، طایفه ی سقلمچی، طایفه بککی، طایفه ارندی، وطایفه ی مالکی.
بجزمردم روستایی وعشایر مستقل کوهمره سرخی، طوایفی از ایل قشقایی نیز به دلایل مختلف اقتصادی وسیلسی در کوهمره سرخی ساکن شده اند که عبارتند از: طایفه ی قره غانلو، بخشی از تیره شاهی لو(جانی خانی)، بخشی از طایفه ی دره شوری، همچنین خانوارهای از بنکوها وطوایف زرگر، چگینی، وبیات و....